Saturday, October 26, 2002

"زندگي اونقدر جدي نيست كه نشه باهاش شوخي كرد."
بيا اينجا رفيق !
داد بزن !
دمت گرم !
در نرو !
دود بگير ! آها.... اينه !
دوست من باش !
دلت از من بهم ميخوره ؟!؟!
دستت درد نكنه ديگه !!!!!
دلم گرفته ميدوني ؟؟!
ده بار گفتم ...
دوباره ميگم !
دست خودم نيست !!
دلواپسم !
د نگو چرا ؟؟!!!
دورت بگردم !
دشمنت كه نيستم !!
در رو از اينجا !!
دوري و دوستي !
ديوار ميسازم كه اينا رو نخوني !
ديگه تو اين صفحه پيدات هم نشه !
دشنام پست آفرينش....!
" د" بده !!!!

Monday, October 21, 2002

" فرزندان من! عيسي مسيح خودش رو قربوني كرد تا شما رو نجات بده..شما هم بياييد مهربان باشيد.همديگر رو دوست بداريد! به فقرا كمك كنيد...به كليسا كمك كنيد..!"
" زرشك! ممد! اين كليسا كه خاليه؟!! ممد ! پس ما كي روموعظه كنيم؟؟؟؟!".." آهاي آقا! تو كه اون ته نشستي! پاشو برو ميخوايم تعطيل كنيم..ظهر يكشنبه اي بشينيم فوتبال ببنيم..پاشو...با تو ام... اوه !!!"
"چي ميگي بابا پدر داد ميزني؟؟اه بيدارم كردي!!! خونه زنم نميذاره بخوابم اينجا هم پدر مقدس!!
اي خدا پس كي مسيح رو ميفرستي مارو نجات بده.."

Sunday, October 20, 2002

تقديم به يك دوست قديمي.......
گفت:" برا ي يكبار هم كه شده بيا جاها عوض!" گفتم باشه! رفتيم لب ساحل نخ و محكم بست به پاهام..گفت :" حالا تويي بادبادك من" چه قشنگ بود بالاخره آرزوي پرواز برآورده شد! باد ميزد زير دستهام ..ميرفتم بالاتر...
بادبادكم لب ساحل ميدويد و ميخنديد..نخ رو ميكشيد..قهقهه اش رو ميشنيدم ..حالا اون يه بادبادك داشت..من!!!!
ميرفتم طرف ابرها..از اون بالا بيشتر آدمها قد مورچه بودند..فقط اونايي كه دلاي گنده اي داشتند قد سوسك بودند! بالاتر بالاتر....يه كم سرد شد .ترس برم داشت..نكنه نخ پاره شه! داد زدم" مطمئني نخ محكمه؟؟" گفت:"چي ميگي؟؟"
كار كاره باده..صدام رو ميدزده! ديدم ابرها هم مثل زمين تا وقتي دورند مهربون اند! دلم يه هو براي سوسكها تنگ شد!براي مورچه ها؟؟هزار سال ديگه؟!!!!!
باد شديد بود..من يه چشمم به ابرها بود و يكي به نخ..انگار نازكتر ميشد ..يه هو پاره شد..رفتم هوا ...هرچي بالاتر ميرفتم بادبادكم كوچكتر ميشد اما ميديدم كه زده زير گريه! از اينكه نخ بادبادكش پاره شده!!!!حيووني!
خدا كنه يه بادكنك فروش پيدا بشه اقلا يه بادكنك بخره. طاقت گريه اش رو ندارم!
لعنت به من! يادم رفت پول تو جيبي بهش بدم! حالا ديگه اگه بادكنك فروش هم بياد گريه اش قطع نميشه! و من تا صبح تو هوا پرواز ميكنم..با ترس و لرز..و دلتنگي بادبادكم!!!
ميشه شما بريد لب ساحل اگه ديديد يه بادبادك داره گريه ميكنه از طرف من يه بادكنك بهش بدين!
ميدونيد؟؟ من طاقت گريه اش رو ندارم!!

Tuesday, October 15, 2002

جاي شما خالي...
يكشنبه كنسرت شجريان ود تو واشنگتن....
1-ضدحال اول: حسين عليزاده كه قرار بود با گروه باشه هنوز ويزا نگرفته!!؟؟؟يارو پاي بلندگو كلي بغض كرد ما هم كلي نفرين"الهي سفير دستت بره زير ساتور شير علي! الهي خواب خوش از گلوت پايين نره! الهي قبل مرگ طاعون و سفليس و بواسير بسراغت بياد(البته نرم و آهسته كه ترك بر ندارد شيشه نازك كانتر سفارت تو!)
2-سور پرايز:پسر شجريان يه جاهايي باهاش خوند...چه صدايي !! انگار شجريان جوون شده!!
3-كيهان كلهر نيمه اول كمانچه زد..شاهكار! نيمه دوم(كه نيمه مربي هاست~)سه تار زد...پر سوتي! من كه فرق فا با سل رو نمي دونم فهميدم خارج زده!! ولي خوب جور عليزاده رو كشيد..(البته عمرا !!)
4-طبق معمول آخر برنامه در خواست مرغ سحر شد!
5-يه دختري اومد به شجريان گل داد..گير داد كه ماچ كنه ؟؟؟استاد هم سريع جا خالي داد! اي خيط شد !!آي حال كردم!! نمي دونم اين دخترايي كه اينقدر ماچ دوست دارن كجان؟؟؟؟والا ما كه در خدمتيم!!دوستان هم هستن...حالا ماچ نكني حناق ميگيري آبجي؟؟!!!
خيلي خوب بود..بعد مدتها يه اتفاق خوب! البته آدم آخر كنسرت دلش ميگيره از اينكه اگه شجريان بره ديگه كسي جاش نيست!! بقول علي حاتمي:
" تو عالم آوازه خونها يكي ميشه قمرالملوك وزيري! بقيه هي...ميخونن !!"

Monday, October 14, 2002

خيلي خوشحالم..
ديشب رفتم كنسرت شجريان

Friday, October 11, 2002

يكي از دوستان email زده به من و همه دوستاش كه من oral exam دكترا مو دادم و قبول شدم...بعد جلسه هم ممتحن ها بهم گفتن دكتر و...الخ..بعد هم از همه ما تشكر كرده!!!!!!
يه خورده بامزه است..يعني اون دكترا ميگيره و از ما تشكر ميكنه! مثل اينه كه من وبلاگ بنويسم و از شما تشكر كنم!!؟؟!!؟؟؟!!؟؟؟
از وقتي اومدم ولايت اتازوني قسم خوردم عينك بدبيني رو بذارم كنار و لنز خوش بيني بذارم..اما هر كاري كردم نشد اين داستان رو هضم كنم..يعني باورم نشد كه ايشون واقعا ميخواد از ما تشكر كنه؟!تشكر چي؟ غير از اينه كه ميخواد بگه " بابا ديگه به من فحش خوارمادر ندين..بگين اقاي دكتر!"
هر چي گفتم" كروكديل جون...قربون اون دم درازت! بيا تو هم مثل خيلي ها كه زود جوابش رو دادن و انگار براي خايه مالي حتي دنبال آدم مناسب هم نمي گردن يه اي-ميل بزن بگو آفرين عمو جون!الحق كه نوبل فيزيك حقته!"
گفت نه!
همين كار رو ميكني كه ميگن آدم نيست ديگه!

Thursday, October 10, 2002

شب بود.... پاييز بود...نم نم بارون....
قدم زدم رفتم سراغ همسايه آقاي جيرجيرك!
گفتم بيا قدم بزنيم..گفت : "من كه مثل تو مست نيستم! ولي ميام كه درد دل كنيم.."
قدم زديم..گفتم از نم نم بارون چي ميدوني؟؟ گفت :" خونه ام رو خراب ميكنه..جاده هاي رفتنم رو لغزنده ميكنه...اما دوستش دارم..چون از سر بديش نيست!"
گفتم پس زنده باد نم نم بارون!
پرسيدم از پاييز چي ميدوني؟؟ گفت:"خونه ام رو خراب ميكنه..با خونه پرتم ميكنه زمين!زخمي ميشم ولي دوستش دارم..چون از سر بديش نيست...همش بخاطر دلتنگي زمين
برا ي برگها ست!:
گفتم پس زنده باد پاييز!
گفتم از شب چي ميدوني؟ گفت:" شب منم و شب و تنهايي..دلتنگي مال منه و دلخوشي مال اون ..ولي دوستش دارم ..چون از بديش نيست!
گفتم پس زنده باد شب..............!!!!!!!!!!

Friday, October 04, 2002

بعد مدتها رفتم club اونهم تنها! از اونجايي كه خيلي خوش شانسم يه پسر اومد نشست صندلي بغلي! ما ابجو خورديم..اون آبجو خورد!..ما به دخترا حيزي كرديم.. اون به دخترا حيزي كرد! گفتيم بابا تو چه مرگته ؟؟سام عليك!
گفت " 21 سالمه! گيتاريستم..دنبال همكار ميگردم كه يه باند تشكيل بديم" گفتم بيا كه درست اومدي! همين الان برات يه بيات كرد از شجريان ميخونم حال بياي...ببينم سبكت چيه؟ گفت" راك اندرول..بلوز...."آها!! نزديك بود بخونم ها!
گفت "تو چيكار ميكني؟" گفتم درس ميخونم..گفت " يعني چي؟؟"گفتم يعني دانشگاه ميرم...گفت " مگه چند سالته؟" گفتم دورو بر 850 سال نوري..گفت"پس برا چي درس ميخوني؟" عجب اسيري شديم ها!! درس ميخونم كه بعد برم سر كار..گفت"كار؟ درس؟ چه ربطي داره؟مگه كجايي هستي؟؟ " عجب گيري افتاديم ها! خدايا ما اومديم اينجا چهار تا لنگ و پاچه ديد بزنيم تو برامون فيلسوف فرستادي ؟؟ما اگه بگيم از فلسفه و زندگي چيزي سرمون نميشه بي خيال ميشي؟
نميشه بجاي اين جوجه فيلسوف مطرب يه هلوي پوست كنده ميفرستادي؟؟
اوه اوه.!! يه سياه پوست گردن كلفت داره مياد طرفم! انگار سل فون خدا اينجا خوب آنتن نميده اشتباه شنيده!! ا خدا غلط كردم هيچي نمي خواد بدي.....ما رفتيم خدا حافظ!
موفق باشي با باندت پسرم! " تو هم با درسات ...هه هه!!" هه هه و زهر مار! جوجه مطرب قرطي !

Thursday, October 03, 2002

نشسته بودم پيشونيم شروع كرد به خارش! فهميدم كار پشه است! با كف دستم كوبيدم كه پشه چسبيد به پيشوني! له شد و چسبيدعين يه ستاره بدشكل ! دوباره زدم كه اين دفعه از پيشونيم بكنمش..كنده نشد! ديدم كف دستم هم ميخاره!نگاه كردم ديدم يه پشه مثل يه ستاره بد شكل چسبيده كف دستم كه هيچ جور كنده نميشه! قضيه چيه؟؟؟
رفتم جلوي آينه كه پشه ها رو بكنم...خوب كه نگاه كردم ديدم چشمم يه كم ميخاره! بله ..يه پشه مثل يه ستاره بدشكل چسبيده بود به كاسه چشمم! اينجا چه خبره!!؟؟ نزديكتر كه شدم ديدم يه پشه بد شكل هم چسبيده به اون تيكه آينه كه نگاش ميكردم و آينه يه كم ميخاره !! بايد همه چيز و بشورم! پيشونيم كف دستم چشمم آينه! رفتم تو حموم ديدم سفيدي وان حموم پر از ستاره هاي بدشكلي كه چسبيدن بهش و كنده نميشن!!
از خيرش گذشتم....
تمام سعي ام رو كردم كه شما كه اين وبلاگ رو باز ميكنيد روش يه پشه له شده به فرم يه ستاره بدشكل نبينيد !! اگه ديديد زود چشمها و صفحه مانيتورتون رو بشوريد !

Tuesday, October 01, 2002

دولپي داره پيتزا ميخوره ...با يه قلپ يه ليوان نوشابه رو ميره بالا!
"سلام آقاي پروفسور!من اومدم مدير بشم!ميخوام اينجا درسشو بخونم!"
"بشين پيتزا بخور با نوشابه غيرالكلي عموجون!"
"مرسي من اومدم مدير بشم!"
"همه اولش همينو ميگن! خوب ميشي ايشالله!"
"من جدي م.شما نميدونين من چقدر انرژي دارم!"
"باز خوبه پول برق و گاز كم ميدي!"
"شما مسخره ميكني ولي من نيومدم كه شكست بخورم..فكر ميكنيد راست نميگم؟؟"
"يه گاز از اين پيتزا بزن ببين هردومون راست ميگيم!"
"من ميرم"
"اگه حالت بده من يه بطري الكل دارم كه كامپيوترم بعضي وقتها توش آب تني ميكنه..بدم قاطي نوشابه كني؟"
چاره اي نيست.....
گاز اول پيتزا رو كه خوردم ديدم هم من مديرم هم اون پروفسور.....
"دست شما درد نكنه پروفسور"
"باز خواستي مدير شي بيا اينجا! يا هو...."
اين Rolling Stonesلعنتي شنبه كنسرت داره تو دي سي! هر چي اين جيب اون جيب كردم 50 دلار و بي خيال شم نشد!
خدا ذليل كنه همتون رو ! نميشه ارزون كنين ما هم ببريم!!
اصلا بايد اعانه جمع ميكردم...حيف شد...
عمو جاگر ! ببينم چي كار ميكني!!؟؟