Sunday, December 26, 2004

کلا ه
ما را بگو ! کلا ه خریدیم! با هم...یک شب ! آن هم از یک جا!
گفتی که سرد است! سرد نبود!!!! ولی سردم شد!
گفتی که برف می آید! گفتم : کجا؟؟ اینجا!!!!!!!!
تو شیطنت را و من شرمم را زیر کلاهم قایم کردم!
برف می آید! کلاهم را پایین کشیدم تا روی چشمانم!
مادرم همیشه می گفت:" چشمها دروغ نمی گویند"
باید که دروغ میگفتم!! وقت راستی نبود! زمستان سرد نبود!
ویا شاید من داغ بودم!!! داغ تر از هوا!
ما را بگو! دویدیم بین شلوغی بازار! سن مان..درد مان..حرف مان را فراموش کردیم و خندیدیم به گره کور ذهن مردم مرموز اطراف!
که همه داشتند بسته هایی مرموز به دست! و نه اما کلاهی بر سر!!!!!!!
زمستان بود یا نه!؟؟! من سردم بود شاید!
گفتی که باید کلاه بخریم و خریدیم!!
گفتی که سرد است و سرد شد!!
ما را بگو ! کلا ه خریدیم! با هم........

Thursday, December 02, 2004

شزاگیل نبی چو بر نقش رسالت منقوش گشت همه کتب اقدمه بر روی هم چید تا بقاپد کتاب آسمانی خویش را!
زان سبب که قد همی کوتاه داشت!

Wednesday, November 17, 2004

هایکوهای ننه تمساح
....................

مرغکان آهنی
به لطف آتش
بپرانید نا پرندگان را بر آسمان نیلی
................................
دیگ های حسرت
می قلپیدند
به آب آرزوهایم...........
....................
گشته ناپیدا
میوه خوشبختی!!!
قاچ قاچ ات می کنم روزی

Monday, November 15, 2004

فکر کن بابا بزرگ از قبر بلند شه...ببینه یه سری آدم که بیشتر شون هم دخترهای خوشگل اند! تو خیابون راه میرن... بلند بلند با خودشون حرف میزنن و کرکر می خندند!
بعد فکر کنه اون تیکه آهن کف دستشون هم یه جور ساعته!!!!!!!

Wednesday, November 03, 2004

من که میدونستم این کریه رئیس جمهور نمیشه! باز جای شکرش باقیه که خاتمی نشد! والا 4 سال دهن همه صاف بود

Sunday, October 24, 2004

HAPPY ENDING
می لولیدند برفک های سرگردان تلویزیون
تا جادوگر شب ناگاه آنها را کنار هم چید و تو را ساخت!
زیبا رو هنرپیشه خوش لبخند!
به پایان خوش ات وفادار بمان!

Thursday, October 21, 2004

Tuesday, October 19, 2004

خواب دیدم که کشیشی هستم که از اعتراف کنندگان حق السکوت میگیرم و پول ها رو نذر شیطان میکنم!

Tuesday, September 28, 2004

کابوس سی ساله
سر صبحی بی رنگ....ساعت زنگ زده سی شده بود!
همه خاطره و وهم و خیال.....پسرک خرشده بود!
سر ظهری مخمور نه دل آفتاب ونم و چرتی مطبوع! وسط عربده این سگ زشت.
ساعت زنگ زده ناگهان سی شده بود!
رفتن از خورشید بود..خبری از غم دلتنگ غروب نبود..بحث تکرار نبود.....پسرک خرشده بود!
گل و سرخی و شراب و عشق با هم انگار..از در خانه وی در شده بود..وقت انکار نبود!
ساعت زنگ زده..دور از ولوله کوکوی پیر
غافل از وحشت و بهت ناظر!!!
بی جهت.. بی هدف.. بی ثمر!!! سی شده بود!

Saturday, September 25, 2004

گفتی که برف می آید؟
اول پاییز است و هوا دارد حسابی گرم میشود.عشاق کله پوک جورابهایشان را بر پنجره آویخته اند
در خانه ام را جای مشت مهمانها سوراخ کرده اما خبری از مهمانها نیست!
دورترها مردم میخندند اما علت خنده شان را به من نمی گویند!!
"زهر الکل نه از ره کینه است"
نفس تنگی ام مدتی است دلش برایم تنگ شده!شکر که از تنهایی نجاتم میدهد..
راستی یادم باشد سراغ زغال اخته ای را بگیرم!
دیگر نمی گذارم خانه ام جای جورابهای مهمانهای عاشق پیشه شود
هیهات!

Sunday, September 05, 2004

یه آباژور تنها..... مونده روی دست ما
اصلا انگار که کره!!! گوش نمیده به حرفها!!؟
میگم آباژور!! بابا!! دنیا همینه والله!
یه روز همه با هاتن...یه روز میمونی تنها!
میگه این حرف ها باده! اصلا نداره فایده!
میگم غریبه نیستی ! بهتر که نیست وضع ما!
ما هم همین گوشه ها... منتظریم که خدا.... دست بزنه به کلید... روشن بشه وضع ما
میگه بابا خر نشو!! ول کن کلید و دعا
میگم که روت زیاده1 کم کن فیس و افاده!!!!.
..........................................
ولی خداییش هم بگی حق داری انگار راست میگی!؟؟
یه روز همه کنار بودن! روشن بودی درکار بودن!
روشن ات میکردن عاشقا! شعر مینوشتن پات دل ها!
اما حالا چی انگاری...کوه غباری..گل مالی!
چه انتظاری هم داری؟؟دنیا اینه یه بقالی!
این آباژور تنها..... گه زده به وضع ما!!!!!!
میگه نشستیم اینجا...دل بستیم به یه فردا!!!!
میگه که امروز فرداست....فردا رو دیدی؟؟ اینجاست!
میگم باباجون من..دست بردار از سرما!
ما که رفتیم از اینجا...جون آباژور جون شوما!
این آباژور تنها....انگار که رفت از اینجا!
کنج اتاق تنها...ما موندیم.....آباژورها.....!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

Thursday, September 02, 2004

پیرمرد دندونهای مصنوعی رو از پنجره پرت کرد بیرون و دیگه غصه نخورد!!!!!!

Sunday, August 29, 2004

جوانکی که به حکم ژنتیک موی به گرد پیری رنگیده بود به بیراهه قدم میزد. و رهگذران چشم پوشی خود را صدقه وی میکردند. غافل از چشم ترحم شان که از وی پنهان نشدنی نبود.!

Friday, August 20, 2004

ابوقرناتیز کوراکودیل برهنه از خانه بدر شد!
چو بر سرکوی بر آمد شحنگان ورا در رسیدندو جماعت هلهله سردادند و مطربان بربط زدند و ظریفان بخواندند:
"ابو لختش قشنگه"
سرشحنه ورا تشر زد: یا شیخ!تو را مردم بپرستند و بر پشتت نمازهمی کنند و صدقات خویش بر تو ارزانی دارند!؟؟چه شده بر کوس رسوایی خویش بر می کوبی؟؟ کوبیدنی!!!!!!"
شیخ چو جرعه بر صبوحی بزد نعره برکشید:
گر شما مرا طالبید آن طلب از بهرردا نیست و شاید که مرا برهنه نیز خوش دارید که من آنچ از خود پنهان نکنم بر شما آشکار سازم تا زحله ترک شوید!!!!!!"
پس اصحاب بگریستند.... مریدان نماز شکر گزاردند و گویند در آن روز نه کرور ایمان آوردند و ده کرور برهنه شدند!
زان پس هرکه برهنه شدی شیخ را دعا می گفت که "خدایگان گر خواستی همه را بر پشم-قبایی آفریدن توانستی چونان بوزینه وشان....."
پس ایدون باز عظمت شیخ ما...بو قرناتیز!!!!!!

Sunday, August 15, 2004

شیرین-زندگی منحوس من!
دندانهای خون آلود خویش
از پس گردنم برون آر!!!!
.از هایکوهای ننه تمساح

Saturday, August 07, 2004

درس اول این است!
که اگر در پی تکرار نئی حرف تکرار مزن شعر تکرار مخوان راه تکرار مپو!
نشود کرت بی تکراری خود تکرار!
این مکرر تو مخوان جز یک بار!!!!!!!!!!

گرکه خوش منظرتر بود سرزمین بی خدایی
بسی پبش ترها کوچیده بودم بدان دیار
ابوقرناتیز کوراکودیل

Wednesday, August 04, 2004

چمدان رادوباره بستم. من مانده بودم و جعبه های خالی و کتابهای ناخوانده ...و ورق پاره هایی که تا گمشان نکنی بدرد نمی خورند.!!!!!!!
ماشین قراضه ام قهر کرده بود ....پشت کرده بود به من ومن باید تنها می چیدم سوالات مبهمی که به ترتیب الفبای هیروگلیف در ذهنم قلیان می کردند.!!!!!

Saturday, July 31, 2004

هر چی از بابام پرسیدم ما که دور از جون خزنده ایم چرا پوست زیر شکممون از پوست پشتمون زبرتر نیست ازخواب بیدار نشد!!!؟!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

Monday, July 26, 2004

خیلی جلوی خودم رو گرفتم که به یارو Vegetarian نگفتم که گیاهان هم زنده هستند و نفس می کشند!

Wednesday, July 21, 2004

خسته می سابیدم جسد زنده مانندم را به راه منزل و میدیدم مردمانی که میدوند تا خسته شوند!
 میدویدم روزی و نمی دیدم مردمانی که خسته می سابیدند جسد زنده مانندشان  را به راه منزل

Friday, July 16, 2004

منفور ترین اختراع بشری صبح زود از خواب بیدار شدنه !!!
بر مخترعش نعلت !!!!!!!!!
یه شهر عوض کردن دیگه شعر نوشتن نداشت!!!!!!
کروکدیل ندید بدید !!

Wednesday, July 07, 2004

ما آزموده ايم در اين شهر بخت خويش
بيرون كشيد بايد از اين ورطه رخت خويش
................
يا همون باي باي ما رفتيم!

Friday, June 18, 2004

و پتروداكتيل خموش با هيچكس نگفت
كه چگونه بايد پريد بي پر!

Sunday, June 13, 2004

هايكوهاي ننه تمساح

عاشق پشمالو
پشم هايت كاموا كن
كه يخ كرده معشوق!
..........
و قسم خوردم كه
پر دهم يكي از فرزندانم را
......
دربها شكسته اند
پنجره ساخته اند
از همان در ها!!
.....

قيژنوس كوچولو!
خوابهايت در گوش نيلوفر بخوان!
زود زود
كه صبح دارد ميرسد
.......
كلفت بازو
خر ابرو
پشمينه مو ..دراز دستو
كي مي آيي؟
هرچي قوطي رنگ داشتم چيدم دور بالشم.اما خوابهايم هنوز رنگي نيست!
P.S. ابي !! كجايي كه داااشتو خوردن!

Tuesday, June 08, 2004

پسران خوشبخت همگي پدراني خوشبخت داشته اند. مادران خوشبخت هنگام زادن آنرا بر ناف فرزندان خويش بسته اند و لا غير.
باقي افسانه ايست كه مي سرايند.

Saturday, June 05, 2004

سوال: اوني كه مي خواستي ي ي ي...تو غبارا گم م م شد..اون چيست؟
جوابها :الف) من ب)سوسك ج) ممه يا همون كه لولو برد د) هر چي قسمت باشه!

Wednesday, June 02, 2004

* به دريا بنگرم ...صحراته بينم"
**شما چشات كمي آستيگماته! سردرد هم داري؟
*به صحرا بنگرم درياته بينم...
** اون كه سرابه!(خره!) يه پماد ميدم كه دور چشات بمالي. البته فقط برا مصرف خارجي يه ها!
*دكتر من خارج نمي رم!!!!؟

Monday, May 31, 2004

آخرين باري كه ازم پرسيدند:
"كمي درباره خودت توضيح بده!؟ "
پنج ثانيه چشمم را بستم. پنج دقيقه سكوت كردم.پنج ساعت وقت خواستم. پنج روز فكر كردم. پنج هفته هم كم بود! پنج ماه طول كشيد تا فهميدم پنج سال بايد جستجو كنم تا اين ناشناس را به كلامي بكشانم. پنج قرن بعد اما ٫ تنها اين گفتم:
"مرا نمي شناسم!"

Saturday, May 22, 2004

يك روز عالي ساختم.
سپيده دمان را از كلمات آهنگي قديمي پيدا كردم.ظهر را از روزنامه اي رنگي بريدم تا كلافگي آفتابش را گم نكرده باشم.معشوق را از مجله مد انتخاب كردم.قدري پول از جيب ديگران شمردم. غروب را از عكسي آويخته بر ديوار كافه روبروي خانه دزديدم.روزي بدين خجستگي بي شب و شراب ميشد؟؟
شراب مخموري را از انتهاي جام پيرمردي مست قاپيدم و با سياهي پشت پلكم تاريكي شب را آفريدم.
و همه قطعه ها را باهم٫ كنار هم٫ دنبال هم چيدم.
يك روز عالي ساختم.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

Monday, May 17, 2004

خورشيد قاچ خورده
ماه ترك دار رقصان
و همه پرنده هاي شناگر
رفتند ...از روزي كه آب حوض خشك شد..
فلاني ميگفت كه بالاخره آب حوض رو هم هوايي كردند!!!!

Tuesday, May 11, 2004

موندم كدوم رو انتخاب كنم:
- به آدمي با 500 سال سابقه در همه زمينه ها و داراي كليه مدارج مدرج نيازمنديم.از متقاضيان در خواست ميشود خودشون رو مسخره كنند.
- به قصابي كه از خون نترسد نيازمنديم
- به دو جوان خوش تيپ با موهاي بلند جهت خودكشي دست جمعي نيازمنديم.
- به يك جاكش منطقي و معتقد به برابري حقوق اقليت ها نيازمنديم
- به يك جادوگر آشنا با مسايل فقهي مسلط به كنترل خفاش نيازمنديم..
..تازه بازم هست!!؟؟؟؟؟؟؟
"فرزندم!
در آب كم عمق نزي! كه بسي آلوده گردد و هر لجني بر آن دل ببندد و هر پوزه بلندي زير وبم آن ببيند و بداند"
وصيت نامه اجتماعي- اقتصادي ابوقرناتيز كوراكوديل

Tuesday, May 04, 2004

ميدانم كه اين كاغذ پاره ديگر نمي خواني.مي دانم كه از تكرار خسته اي!من نيز!
اما چه كنم كه زمين گرد است و ميچرخد به دور خويش! همچو مجنوني بر گرد ليلي!
و هر چه بر آنست و بر وي دل بسته چون وي ميگرددبه دور خويش, كه ميهمان را رسم ميزبان خوشايند است.
تا كي زنجير بگسلد و ما نيز ماهي شويم بدور از اين تكرار...
دورتر از زمين سرگردان در فضا...
تنها و نظاره گر....
هيولايي كه شبها زير بالشم ميخوابد بدجنس نيست!فقط پرحرف است.اگر زود خوابم ببرد عصباني ميشود و بلا سرم مي آورد.دوست دارد كه همه قبول كنند تنها راه ماندن خيالبافي است. صبحها به بهانه شاشيدن از اتاق بيرون ميروم. وقتي بر ميگردم رفته است.انگار از روشنايي دل خوشي ندارد.منهم چنذ ساعتي وقت ميكنم تا لنگ ظهر بخوابم....
اسم اين ماجرا را گذاشته ام خواب نوشين صبحگاهي!

Wednesday, April 28, 2004

ابجد....هوز...حطي....
امكان..بودن..جليلي...دل...
درد...جدايي..مذهب...چماق..
عشق...هنر..گناه...لهو...
شور...شعر...شر....شرك....
سياست...كار..نان..موسيقي...
تو...من...جليلي...ما...
ابجد....هوز...حطي....
فيلم...هنر..سادگي.....عشق...

Wednesday, April 21, 2004

روزي سه بار دعا ميكنم كه آقاي حجه الاسلام فاكر رئيس جمهور بعدي ايران بشه كه ما هم جلوي اين اجنبي ها سري بلند كنيم.
گريه هاي شبانه ام جواب داد!
صبح همسايه با فحش خوار مادر بسراغم اومد.
تنها راه نجات بشريت جوجيتسو است!
بجاي حرف زدن بايد همه با فنون رزمي آشنا بشن!
ووو ياااااوووووششش

Saturday, April 17, 2004

هايكوهاي ننه تمساح
بانوي مارمولكين !
قصه بگو
اهن اهن....
.....
لباس سفيد عروس
گره بزن
گره كور!
........
خر مهره ارزان
قل قل بخور
روز باران!
......
خرس سياه گريزلي!
آدم بخور
چلپ چلپ
دولپي!
....
گيسوي سبز مادر
قيچي بزن... قيچي بزن
تازگي ها خيلي سرم گيج ميشه!
تو آينه كه نگاه ميكنه يك ربع چاق سلامتي ميكنه تا بفهمه خودشه!
عجب خريه!

Thursday, April 15, 2004

به همت تلاشهاي شبانه روزي محققين و نوابغ رابطه گوز با شقيقه كشف شد.تحقيقات حاكي است كه:
گوز سهمگين سبب انسداد رگها و درد شديد در ناحيه شقيقه ميشود.
خيلي عاشقانه نگاهم ميكردي!
البته تا وقتي كه شروع كردي دنبال عصاي سفيدت گشتن!
آخ اگه بارون بزنه!
واي اگه بارون بزنه!
اي واي اگه بارون بزنه!
اي ددم وااي اگه بارون بزنه!
آهاي كمك! داره سيل ميزنه!

Friday, April 09, 2004

بوسه ام بر باد دادم .......
باد بردش سوي دشت
از كنار آن دو كوه
از ميان آن دوهشت
رفت و از رود و ده و دريا گذشت...
بار اول برگ رقصاند و به شاخ تر نشست
بار دوم در سر زلف گل قاصد شكست.
تا كه از باريكه روزن گذشت
تو بديدي بوسه را........... صد خنده كردي!!!
به انگشتت تو گويي بوسه را اندازه كردي !!!
بگفتي كه غم دل تازه كردي !!!
ناگهان اما ندانستم چرا؟؟؟
پنجره بستي تو و رخ بر كشيدي از نسيم !
بوسه ام همچون غباري بر رخ شيشه نشست !!!
اي دريغا !!!
بوسه ام....
بر باد ! دادم !!!!!!!!!!!!!!!!!
….
- از اين تيريپ شاعريم اصلا خوشم نمياد! قول ميدم بذارمش كنار.

Monday, April 05, 2004

يكي سرم رو گاز زد .كند و دويد!
بر گشتم ديدم همه بدنم روي زمين افتاده از گردنم هم داره خون فواره(به روايتي ففاره) ميزنه!
اومدم بگم مگه مرض داري كه ديدم تارهاي صوتي ام تو گردنم جا مونده!
وقتي كلي دور شديم كله ام رو انداخت روي چمن و گفت:
"ببخشيد شما من رو نميشناسي ولي من مدتهاست با كسي حرف نزدم! ميخوام كمي درد دل كنم! "
خلاصه تا وقتي مورچه ها و باكتري هاي عزيز همه جمجمه ام رو تجزيه كنند مجبور شدم به يارو گوش بدم!
مگه چونه اش از كار مي افتاد!
"حكم آنست كه تو فرمايي!! "
پس حكم پيكه!

Friday, April 02, 2004

اينقدر خوبي هات رو به رخم نكش!
صورتم خط خطي شد!!
دهك
...!!!!
هيچ فكر كردي اگه بچگي ات قطره فلج افكارت رو خورده بودي الان من رو اينقدر زجر نمي دادي!!!!
"خر خاكي خر خور به خر گفت كه خر باش!
خر گفت كه خرخاكي از اين بحث حذر باش
خر بودن و خر ديدن و خر نام نهادن
خر خواهد و ..... "
- قرتاتيزكوراكوديل

در نسخ موجود باقي شعر ناخوانا بود.

Tuesday, March 30, 2004

هميشه همينجوري بوده!
وقتي با چماق ميزنند تو سر كسي نمي گن: ببخشيد سرت شكست!
ميگن: پس چرا نمردي؟؟!!!
هميشه همينجوري بوده!
جوجه هاي بي غل و غش
گرسنگي از هيچكس پنهان نمي كردند
چه رسد به مادر غذا به دهانشان!

Wednesday, March 24, 2004

سنجاب عزيز!
شيفته ات بوده امروز شايد
راننده اي!
كه نقشت به كف جاده ماندگار كرده!
ماندگاري ات مبارك

مهتابي خمارسكته كرد
بس كه همه حتي خاموش كردنش را فراموش كرده بودند!

Tuesday, March 16, 2004

نو.....روز....نا....مه....
نوروز آمده است
تلفن زنگ ميزند. غريبه اي پشت خط به زباني كه زبان من نيست سلام مي كند.
و من به زباني كه زبان اونيست نوروز را تبريك ميگويم.
از سبزي برگ چندان خبري نيست٫ اما آفتاب شرري تازه دارد.
نوروز آمده است
تلفن زنگ ميزند. كسي آنطرف خط حرف نمي زند و من اينطرف همه سكوتش را گوش ميدهم.
سرما را پنهاني گرما مي دزدد.پرنده اي كوچك مست از اين دگرگوني به پنجره ميخورد.مادرش روي درخت لبخند ميزند.
نوروز آمده است
راديو خاموش است اما در دلش دعاي تحويل سال را زمزمه ميكند.
با او دعا را در گوشم زمزمه ميكنم.
نوروز آمده است
لاستيك ماشين ميتركد تا دهل و طبلي باشد و بكوبد چونان هر سال.
كوچكترها باز خيال مي بافندوبزرگترها باز دعا٫
جوان ها آرزو مي خواهند و عشاق شعر تازه.
نوروز آمده است
تلفن زنگ ميزند. پشت خط مادري است كه يك سال ديگر نگران بوده و پدري كه انگار خستگي اساطيري را پشت خندهاي تلخ مخفي ميكند.
نوروز آمده است
سوغاتي گويا راهش را گم كرده و عيدي انگار باز پشت كاغذهاي رنگي قايم شده٫
تلفن زنگ ميزند و من به صداي زنگش و آهنگ بيروحش تبريك مي گويم.
غريبه ها سنت لبخند را بدرستي نمي دانند
شايد كه از نوروزبي خبر باشند????.
جماعت !!
باور كنيد!
نوروز آمده است

Friday, March 12, 2004

مارمولك بي دندان!
همه قندهايم را براي تمسخر تو
چيده ام روي ميز!

Saturday, March 06, 2004

+" آقاي صاحب خونه! تا حالا عشق شدي؟؟؟"
++" يكبار ! ولي من گشنگي يادم رفته بود نه اجاره خونه! يالا اخ كن بياد"

Wednesday, March 03, 2004

بعد از تست هاي سيفليس,سياه سرفه,سياه سرخه,سرطان, سل ,طاعون, جذام و ايدز دكتر عينكش رو جابجا كرد و گفت :
خوشبختانه ايدز و نداري!
ميدوني كه ميتونست بدتر باشه!
خوبي زندگي اينه كه ممكنه از اين هم بدتر بشه!
تا روي صندلي الكتريكي نشست برق رفت!
اون تنها كسي بود كه صلوات فرستاد.
وقتي برق ها اومد فقط اون بود كه صلوات نفرستاد.
شايد حس ميكرد قبلا با خدا و اديسون بي حساب شده!

Saturday, February 28, 2004

چهل سال و چهل روز در غار بودم تا كه ندا در رسيد:
"هان كوراكوديل!
برخيز و امت ما را بر ما بخوان!
اين است كتاب جديد ما"
بر خود لرزيدم و بر پرينتر خيره شدم.
تفو بر اين چرخ گردون ! پرينتر جوهر نداشت.
چهل بار دعا خواندم وزانو زدم.
هيچ صدايي نشنيدم تا كه
از غار مجاور صداي پرينتر آمد!!!!
برگ جامانده از پاييز
اكنون كه آخر زمستان است
گه خوردي آمدي به حياط پشتي ما!

Friday, February 27, 2004

نظري برآخرين ساخته برتولوچي ....Dreamers
آخرين فيلم برتولوچي نوعي اداي دين به سينما-و بيشتر سينماي موج نوي فرانسه-است.داستان فيلم از اعتراضات به بسته شدن سينماتك آغاز ميشود. شخصيت هاي اصلي فيلم خود را خوره فيلم مي نامند.يكي از سرگرمي هاي آنها بازي اين صحنه كدام فيلم است؟ و بحث درباره تفاوت ديدگاههاي فرانسوي و امريكايي به سينما است.
برادروخواهرفرانسوي با آمدن ماتيو(پسر آمريكايي كه براي فرانسه خواندن به پاريس آمده) به جمع شان از جامعه فرار مي كنند و شروع به يك بازي سه نفره مي كنند. بطور سمبوليك دختر بمحض ديدن پسر دستش را كه به زنجير بسته باز ميكند. پسر هم بي توجه به ملامت دوستان و همفكران سابقش از فعاليت هاي سياسي كناره ميگيرد و سرگرم بازي ميشود.اين بازي متشكل از سكس و سينما و موسيقي است تا آنجا ادامه ميابد كه ماتيو نگراني خود را از بزرگ نشدن آندو در آينده ابراز مي كند. او شخصا شروع به تغيير شرايط ميكند.دختر را از خانه بيرون ميبرد. پسر هم با دختري كه ميشناسد رابطه اي آغاز ميكند. اما اين براي آندو –بويژه براي دختر- قابل انجام نيست.اين است كه چادري ميسازدو وقتي هرسه در آن به خواب ميروند با آوردن شلنگ گاز سعي ميكند تا اين بازي سه نفره را جاودانه كند.(شايد تلنگري به پست مدرنيسم عصر ما!)
اما اين بار نوبت سنگ اعتراض هاي خياباني است كه همه را از خواب بيدار كند.صحنه پاياني فيلم از پيوستن سه عاشق به شلوغي هاي خياباني است. و تلاش پسر امريكايي براي جلوگيري از پيوستن آنها به خشونت. البته اين تلاش بي حاصل است و بنظر ميرسد كه هنرو عشق و ايده آلهاي ديگر فقط در محيط هاي بسته كاربري دارند و در عمل و هنگام مواجهه با واقعيات سرد خيابان هيچيك كمكي به جلوگيري از خشونت نمي كنند هرچند بنظر همه اهالي فيلم خشونت را بد بدانند.
يكي از شخصيتهاي جالب فيلم پدر فرانسوي خانه است.نمي دانم چرا دوست دارم او را نماد نسل برتولوچي ببينم. آدمي كه به اعتراف پسرش سياسي بوده اما از آن روگردان شده است. او هم در پايان از ديدن فرزندان برهنه زير چادر با گذاشتن قدري پول و نگران و متعجب خانه را ترك ميكند.
فيلم سرشار از موسيقي اعتراض آميز دهه 60و70 است.فيلم با نغمه يكي از عحيب ترين ترانه هاي Jimi Hendrix( (third stone from the sunآغازميشود. The doors, BobDylan, JanisJoplin كساني هستند كه بيشتر صدايشان شنيده ميشود.
فيلم از حيث ساختار بيشتر به فيلم هاي اوليه برتولوچي مخصوصا Before Revolution
شبيه است هرچند بخاطر پاريس+سكس+جسارت بيشتر منتقدان ترجيح ميدهند آنرا ادامه اي بر Last tango in Paris بدانند.
تدوين فيلم بويژه در صحنه هاي تلفيقي با فيلم هاي كلاسيك بسيار چشمگير است.فيلم از كشش دراماتيك مناسبي برخوردار است و در ترسيم اين بازي عاشقانه سه نفره بخوبي از طنز و غافلگيري استفاده ميكند. ضمن اينكه بخوبي و هوشمندانه از پرداختن به كليشه روشنفكرانه جديد-همجنس بازي – خودداري ميكند.رابطه عجيب خواهرو برادر آنها غير قابل باور نمي كند بلكه بيشتر حالتي سمبوليك ميگيرد و خوشبختانه از فيلم هاي درباره بيمارهاي جنسي فاصله ميگيرد.آنها هم مثل همه فرزندان در طول تاريخ معتقد به لزوم محاكمه والدين خود هستند.
چيزي كه برتولوچي را از ساير نوابع سينما متمايز ميكند زمان شناسي اوست.او دهه شصت را با فيلم هاي سياسي به پايان ميبردو در اوج سالهاي محبوبيت سكس آخرين تانگو را ميسازد. در بحبوهه تحولات چين اخرين امپراطور و همگام با رونقهاي اقتصادي و جريانات تبت ومحبوبيت معنويات در دهه نود–البته سطحي به شكل يوگا. بودا و ذن- بوداي كوچك را. و اين فيلم كه ملغمه از همه است و براستي بازتاب جريانات اطراف ما است.
نمي دانم فيلم چقدر اروپاييان را جذب كندو شايد بخاطر مسايل سكسي اش قدري در امريكا هم صدا كند. اما مسلما براي ايرانيان نسل ما كه خورو خوابمان با سياست وموسيقي و سينماو البته- بلانسبت- سكس و بحث درباره اينها است بسيار جذاب خواهد بود. برتولوچي آخرين بازمانده نوابغ سينماي ايتالياست و اين فيلم بنظر من مويد اين تئوري است.
خلاصه داستان و مشخصات فيلم

Monday, February 23, 2004

"گركرگدنم من خر نشوم
خرگرنشوم گردن نزنم
من وز خر گر خرتر نشوم
وزكرگدنم كرتر نشوم
خرگربشود اين كرگدنم
گردن بزنم يا سر شكنم"
از يابندگان اين شعر خواهشمند است معني آنرا در بطري گذاشته و به آدرس اقيانوس يواش غربي پرتاب نمايند.به برندگان يك عدد سيمرغ گوگولين و به بازندگان جوايز نفيسي!!!! اهدا ميگردد.(روابط خصوصي سازمان پشم انديشان مقيم مركز)

عددو درصدها اصلا مهم نيست!
مهم اين است كه مقام غضميت ولايت از ما راضي باشد
ما هم راضي هستيم به رضاي رضا
اجر همه راي دهندگان با سربازان گمنام امام زمان

Friday, February 20, 2004

"يك گربه ملوس
يك فيل بي ناموس
به ز صد روبه جاسوس
يا نود خرس چاپلوس! "
.......ابوقرناتيز كوراكوديل
پسرك 7 ايستگاه تمام تو اتوبوس گريه كرد.خوب شد گوز عمل نكرده اي كه تو شكمش قايم كرده بود بكار افتاد و اسباب خنده اش شد.
7 ايستگاه بعدي بلند بلند خنديد.همه مسافران زير لب به خشم دعا كردند:
خدايا! پس كي بشر رو مقطوع النسل ميكني؟
استگاه سي يكم خدا يواشكي از اتوبوس پريد پايين.
پسرك همچنان مي خنديد.

Tuesday, February 17, 2004

نمي دونم بار آخر چطور خودكشي كرده بود كه هر چي مي كشتيمش باز نمي مرد!
25سال پيش يه سري آدم گفتند :آري !
6-7 سال پيش برو بچه ها گفتند : نه!
4 سال پيش برو بكس( از جمله خود حقير) گفتند: آري!
حالا جمعه انگار دوباره بايد بگيم :نه !
راستش دفعه اول به خاتمي ندادم؟!! گفتم اسكلت خراب درمون نميشه! يعني ماتحت نداره كه آمپول بچپونند توش و درمان بهش تزريق كنند! گل كاكتوس رو كه نميشه ماچ كرد!
گفتند بد بيني! PESSIMIST بدبخت!
مادرم گفت: " عين يارو تو گاليورشدي! من ميدونم ما موفق نميشيم!"
گفتيم سگ خور..مال خودمونه ديگه! هم به مجلسي ها يه بار داديم.. هم به خاتم بابا بعد گريه زاري! چي ميشه كرد؟دل نازكيم ديگه!
بعد معلوم شد كه بزرگان از قبل درست گفتند كه دادن كار خوبي نيست!!!
من نمي دونم اين مكالمه ما چرا اينقدر طولاني شده!
بدتر اونكه كسي از ما سوال نمي كنه ولي ما همه اش جواب ميديم!!!!
بابا مردم چي ميگن؟؟ نمي گن اينا همه شون ديوونه اند؟؟؟
نمي گند چي آري؟چي نه؟!!
من كه ميگم دفعه ديگه هماهنگ كنيم كه چي بگيم!
همه اش آري نه نگيم....اين دفعه بگيم : برو بابا!
يكي نيست بگه آخه كروكديل !
سياست هم شد سرگرمي!؟؟؟؟؟
صد رحمت به طالع بيني چيني!

Thursday, February 12, 2004

"طبق آخرين مطالعات پزشكي مهم ترين علت كمر درد در پيري.... باباكرم در جواني مي باشد "
دولت رسما جلال همتي را محدورالدم اعلام كرد.

Wednesday, February 11, 2004

"برايم عقرب مرداب بياريد
كنارش خرچنگ صحرا بكاريد
اگه ديدي گلي روئيده بر سنگ
همون سنگ و به سنگ پا بماليد... "
اصول شوهر خواري يا ولنتاين من چيست؟ اثر ژاژگين خرپوزه بند
لاتي مي گفت كه نه!! البت مي فرمود:
" آدم باهاااس سه نبش باشه دااشم!
بغل ها رو بپاد...ولي چشش به روبرو باشه!
پشت سر هم بي خيال شه!
گرفتي چي شد ؟؟"

Monday, February 09, 2004

پيرمرد مهربان در بستر مرگ ناله كرد:
"پسرم! همه قبضهاي برق ام رو تو بده!
دختر گل ام! همه قبض هاي آب هم مال تو! "
دختر زد زير گريه كه : "بابا ما ثروت تو رو نمي خواهيم!فقط سلامتي تو ميخواهيم! "
صبح فردا پسر پيرمرد را كه فقط يكي از كليه هايش كار ميكرد به ثمن بخس(معادل صد چوق رايج) به نون خشكي محل فروخت.

Saturday, February 07, 2004

خرمگس را مردم نه از سر كثيفي وي بد دارند
كه مگسها بسيارند به روزگار ما!
بل اسباب نفرت آن است كه آنقدر خر است كه چو ديگران كثيفي خود پنهان نتواند كرد
تعدادي از آسمانخراشها رسما پارگي لايه اوزون را به عهده گرفتند.
راستي ازونبرون الآن كيلويي چندتا ميشه؟

Wednesday, February 04, 2004

خرطوم فيل آورديم ..... دخترتون رو برديم
خرطوم فيل ارزوني تون ! .....دختر نمي ديم بهتون!
كركس پير آورديم ..... دخترتون رو برديم
خرطوم فيل كركس پير ارزوني تون ! ..... دختر نداريم بديم بهتون !
فرغون قير آورديم..... دخترتون رو برديم
خرطوم فيل كركس پير فرغون قير ارزوني تون ! .....دختر داشتيم هم نميداديم بهتون !
كاكتوس و سير آورديم..... دخترتون رو برديم
خرطوم فيل كركس پير فرغون قير كاكتوس و سير ارزوني تون ! ..... پسر هم نميديم بهتون !
شتر كبير آورديم ..... دخترتون رو برديم
خرطوم فيل كركس پير فرغون قير كاكتوس و سير شتر كبير ارزوني تون ! .....كفتر هم نميديم بهتون !
گوريل دلگير آورديم ..... دخترتون رو برديم
خرطوم فيل كركس پير فرغون قير كاكتوس و سير شتر كبير گوريل دلگير ارزوني تون ! ..... دفتر هم نميديم بهتون !
خرس اسير آورديم..... دخترتون رو خورديم!
خرطوم فيل كركس پير فرغون قير كاكتوس و سير شتر كبير گوريل دلگير خرس اسير ارزوني تون ! ..... دختر نميديم بهتون !
كروكديل دلير آورديم..... دخترتون رو برديم
خرطوم فيل كركس پير فرغون قير كاكتوس و سير شتر كبير گوريل دلگير خرس اسير كروكديل دلير ارزوني تون ! بابا ما بچه مون نميشه ! حالا هي بگو!!!!!!!!!

Monday, February 02, 2004

"دارم پير ميشم!!
نمي تونم اين رو تحمل كنم!
قسم ميخورم قبل از پير شدن خودم رو بكشم! "
پيرزن نود ساله روي نيمكت پارك اين رو گفت و روي عصاش خوابش برد

Friday, January 30, 2004

اين خالم رو از پدرم به ارث بردم ! گوشه لبي ام رو هم از مامانم!
اون يكي رو از خاله بدري! اون روي زانويي رو هم از بابابزرگ مامان......
...................
..............
همين جور داشت ميگفت!
خدايا نمي شد هم قفس من رو زرافه خلق نمي كردي؟؟؟؟؟؟
ندا رسيد: يك راس پلنگ در انبار هست...گر خواهي ببر!
ورنه صبر پيشه كن تا فصل جفت گيري فرا رسد!
"جوجه رو آخر پاييز ميشمارند"
مرغها همصدا اعتراض كردند كه : واسه چي اينقدر مهلت رو تمديد ميكنيد! نامسلمونا!!!!!!!!!
خروسها لبخند به لب بي صدا آخرين شماره پلي بوي را ورق زدند!

Sunday, January 25, 2004

كرم عجيبي بود!
خيلي سريع مي خزيد! هر چند قدم كه ميرفت مي ايستاد و آدمها داوطلبانه غذا ميشدند و داخل شكم جناب كرم!
تمام ديواره شكمش پر بود از دهان! بعضي از غذاها كه لابد هضم شده بودند و يا شايد ارزش غذايي نداشتند در اين توقفها به بيرون پرتاب مي شدند!
اما من مقاومت ميكردم. نمي خواستم غذاي آساني باشم!
ناگهان ديواره معده كرم كه پر بود از بلندگو گفت:
غذاهاي عزيز!
بعلت مشكل هاضمه توانايي حمل هيچكدام شما را نداريم.اگر بخواهيد كرمي از روبرو همين مسير را برميگردد!
مواظب لباسهاي نو خود باشيد...داريم همه تان را بالا مي آوريم!!!!!
اينجا آخرين ايستگاه مترو است!

Tuesday, January 20, 2004

كركس بي معرفت دهانش بوي رفيقش را مي داد!
عقاب بي شعور از بس به خودش مطمئن بود با چشم بسته پرواز ميكرد كه خورد به كوه و منفجر شد!
خلبان عاقل چون اينها رو ديد
پرواز را از خاطر برد
بالهاي هواپيما رو با دندون جويد
و با مهماندار سينه برجسته به بيابان گريخت!

Sunday, January 18, 2004

خيلي لاغر و نحيف شده بود!
ازش پرسيدم : بابا كجايي رفيق؟؟ كم پيدايي؟؟!!
گفت: مدت زماني است كه غرق معاني جديد كلماتم!
راستش چند روز تو ديكشنري جا مونده بودم!!!
گرگه پشت درخت قايم شد.همين كه شنل قرمزي رد شد پريد جلوش و گفت:
سوك سوك! حالا تو گرگي!!!!!!!
وقتي كه شب به خونه مادربزرگ رسيد گفت:
مادر بزرگ جون! خودم برات سوپ گوشت درست ميكنم!
از آن روز به بعد, تا مدتها پشت خانه مادر بزرگ چند تا استخوان افتاده بود كه هر سگي كه رد ميشد زوزه ميكشيد!

Thursday, January 15, 2004

چراغ اتاق من با كليد رو شن نميشه..بلكه بايد پريزش رو بچپونم تو سوراخ!!!!
مثل خيلي چيزهاي ديگه زندگي من!!!!!
كه ميشد خيلي راحت باشه اما نيست!!؟
صندوق پست بي ذوق!
نمي شد قاطي اين همه صورتحساب پرداخت نشده
دو تا نامه عاشقانه هم قورت ميدادي!

Wednesday, January 14, 2004

لباسها تمام شب لاي گنجه را باز گذاشتند و مرا پاييدندو پچ پچ كردند!
من هم وانمود كردم كه آنها را نمي بينم و مثلا خوابم!
من هم تمام شب زير چشمي مواظب حركات آنها بودم!

Monday, January 12, 2004

خواب ديدم كه خواب زده شدم و از بي خوابي سر بيخواب به زمين ميذارم....
++زلف پريشان مكن !
--الاغ اين مدل موي جديدمه !

Wednesday, January 07, 2004

كوچولوهاي عزيز به پيش!
اينجا خونه جديده!
در و پنجره نداره..اما بد هم نيست!
كسي بخاطر بازي با مورچه و كرم دعواتون نمي كنه.آخه حالا اونا همسايه هاتونند!
ماه اين طرفها آفتابي نميشه....خورشيد هم همينطور!
سرو صدا نكنيد..اون بالايي ها دوست ندارند!
آخه مي خواهند زود فراموشتون كنند!
نكن دختر! دستتو از خاك بيرون نيار! فروغ بازي ات گرفته؟؟؟
مگه نمي خواي زودتر برن!
اينجا شب و روز نداريم! مسواك زدن هم اجباري نيست.
نه شبها باد كوير شلاق ميزنه نه روزها آفتاب شمشير!
نمي خواد نگران خرماهاتون باشيد ..هميشه كسايي اونا رو براتون خورده اند!
نمي خواد نگران پرتقال هاتون باشيد ..هميشه كسايي اونا رو براتون برده اند!
وقتي كه باز فراموشتون كردند..اونوقت ميتونيد بلند بلند بازي كنيد....
كوچولوها...اينجاست شهر جديد بم...............

Friday, January 02, 2004

گفتند كه زمين مهربان است !
مهرباني ميشناسي كه ضعيف ببلعد؟
من نديدم كه فيلي ببلعد....اما بسيار مورچه بلعيده و بسي موريانه بي خانمان كرده!
گفتند كه زمين مهربان است !
ندانستم كه اين مهربان چگونه استخوان 6ساله اي مي شكند!
نيافتم كه از چه روي روياي جماعتي را مي كشد!
گفتند كه زمين مهربان است !
ندانستم كه چرا بايد از اين مهربان! دل كند و به آسمان دل خوش كرد!
گفتند كه زمين مهربان است !
اي كاش كه آسمان مهربان باشد....
اي كاش كه دخترك خجالتي ....پسرك بازيگوش در آغوش وي آرام گيرند!
اي آسمان!
الاكلنگ پسر ما....تاب دختر ما... حالا در خانه تو است!
مبادا مهرباني از زمين بياموزي !!!!!!!!!!!!

Make a donation