Friday, January 30, 2004

اين خالم رو از پدرم به ارث بردم ! گوشه لبي ام رو هم از مامانم!
اون يكي رو از خاله بدري! اون روي زانويي رو هم از بابابزرگ مامان......
...................
..............
همين جور داشت ميگفت!
خدايا نمي شد هم قفس من رو زرافه خلق نمي كردي؟؟؟؟؟؟
ندا رسيد: يك راس پلنگ در انبار هست...گر خواهي ببر!
ورنه صبر پيشه كن تا فصل جفت گيري فرا رسد!
"جوجه رو آخر پاييز ميشمارند"
مرغها همصدا اعتراض كردند كه : واسه چي اينقدر مهلت رو تمديد ميكنيد! نامسلمونا!!!!!!!!!
خروسها لبخند به لب بي صدا آخرين شماره پلي بوي را ورق زدند!

Sunday, January 25, 2004

كرم عجيبي بود!
خيلي سريع مي خزيد! هر چند قدم كه ميرفت مي ايستاد و آدمها داوطلبانه غذا ميشدند و داخل شكم جناب كرم!
تمام ديواره شكمش پر بود از دهان! بعضي از غذاها كه لابد هضم شده بودند و يا شايد ارزش غذايي نداشتند در اين توقفها به بيرون پرتاب مي شدند!
اما من مقاومت ميكردم. نمي خواستم غذاي آساني باشم!
ناگهان ديواره معده كرم كه پر بود از بلندگو گفت:
غذاهاي عزيز!
بعلت مشكل هاضمه توانايي حمل هيچكدام شما را نداريم.اگر بخواهيد كرمي از روبرو همين مسير را برميگردد!
مواظب لباسهاي نو خود باشيد...داريم همه تان را بالا مي آوريم!!!!!
اينجا آخرين ايستگاه مترو است!

Tuesday, January 20, 2004

كركس بي معرفت دهانش بوي رفيقش را مي داد!
عقاب بي شعور از بس به خودش مطمئن بود با چشم بسته پرواز ميكرد كه خورد به كوه و منفجر شد!
خلبان عاقل چون اينها رو ديد
پرواز را از خاطر برد
بالهاي هواپيما رو با دندون جويد
و با مهماندار سينه برجسته به بيابان گريخت!

Sunday, January 18, 2004

خيلي لاغر و نحيف شده بود!
ازش پرسيدم : بابا كجايي رفيق؟؟ كم پيدايي؟؟!!
گفت: مدت زماني است كه غرق معاني جديد كلماتم!
راستش چند روز تو ديكشنري جا مونده بودم!!!
گرگه پشت درخت قايم شد.همين كه شنل قرمزي رد شد پريد جلوش و گفت:
سوك سوك! حالا تو گرگي!!!!!!!
وقتي كه شب به خونه مادربزرگ رسيد گفت:
مادر بزرگ جون! خودم برات سوپ گوشت درست ميكنم!
از آن روز به بعد, تا مدتها پشت خانه مادر بزرگ چند تا استخوان افتاده بود كه هر سگي كه رد ميشد زوزه ميكشيد!

Thursday, January 15, 2004

چراغ اتاق من با كليد رو شن نميشه..بلكه بايد پريزش رو بچپونم تو سوراخ!!!!
مثل خيلي چيزهاي ديگه زندگي من!!!!!
كه ميشد خيلي راحت باشه اما نيست!!؟
صندوق پست بي ذوق!
نمي شد قاطي اين همه صورتحساب پرداخت نشده
دو تا نامه عاشقانه هم قورت ميدادي!

Wednesday, January 14, 2004

لباسها تمام شب لاي گنجه را باز گذاشتند و مرا پاييدندو پچ پچ كردند!
من هم وانمود كردم كه آنها را نمي بينم و مثلا خوابم!
من هم تمام شب زير چشمي مواظب حركات آنها بودم!

Monday, January 12, 2004

خواب ديدم كه خواب زده شدم و از بي خوابي سر بيخواب به زمين ميذارم....
++زلف پريشان مكن !
--الاغ اين مدل موي جديدمه !

Wednesday, January 07, 2004

كوچولوهاي عزيز به پيش!
اينجا خونه جديده!
در و پنجره نداره..اما بد هم نيست!
كسي بخاطر بازي با مورچه و كرم دعواتون نمي كنه.آخه حالا اونا همسايه هاتونند!
ماه اين طرفها آفتابي نميشه....خورشيد هم همينطور!
سرو صدا نكنيد..اون بالايي ها دوست ندارند!
آخه مي خواهند زود فراموشتون كنند!
نكن دختر! دستتو از خاك بيرون نيار! فروغ بازي ات گرفته؟؟؟
مگه نمي خواي زودتر برن!
اينجا شب و روز نداريم! مسواك زدن هم اجباري نيست.
نه شبها باد كوير شلاق ميزنه نه روزها آفتاب شمشير!
نمي خواد نگران خرماهاتون باشيد ..هميشه كسايي اونا رو براتون خورده اند!
نمي خواد نگران پرتقال هاتون باشيد ..هميشه كسايي اونا رو براتون برده اند!
وقتي كه باز فراموشتون كردند..اونوقت ميتونيد بلند بلند بازي كنيد....
كوچولوها...اينجاست شهر جديد بم...............

Friday, January 02, 2004

گفتند كه زمين مهربان است !
مهرباني ميشناسي كه ضعيف ببلعد؟
من نديدم كه فيلي ببلعد....اما بسيار مورچه بلعيده و بسي موريانه بي خانمان كرده!
گفتند كه زمين مهربان است !
ندانستم كه اين مهربان چگونه استخوان 6ساله اي مي شكند!
نيافتم كه از چه روي روياي جماعتي را مي كشد!
گفتند كه زمين مهربان است !
ندانستم كه چرا بايد از اين مهربان! دل كند و به آسمان دل خوش كرد!
گفتند كه زمين مهربان است !
اي كاش كه آسمان مهربان باشد....
اي كاش كه دخترك خجالتي ....پسرك بازيگوش در آغوش وي آرام گيرند!
اي آسمان!
الاكلنگ پسر ما....تاب دختر ما... حالا در خانه تو است!
مبادا مهرباني از زمين بياموزي !!!!!!!!!!!!

Make a donation