Tuesday, March 30, 2004

هميشه همينجوري بوده!
وقتي با چماق ميزنند تو سر كسي نمي گن: ببخشيد سرت شكست!
ميگن: پس چرا نمردي؟؟!!!
هميشه همينجوري بوده!
جوجه هاي بي غل و غش
گرسنگي از هيچكس پنهان نمي كردند
چه رسد به مادر غذا به دهانشان!

Wednesday, March 24, 2004

سنجاب عزيز!
شيفته ات بوده امروز شايد
راننده اي!
كه نقشت به كف جاده ماندگار كرده!
ماندگاري ات مبارك

مهتابي خمارسكته كرد
بس كه همه حتي خاموش كردنش را فراموش كرده بودند!

Tuesday, March 16, 2004

نو.....روز....نا....مه....
نوروز آمده است
تلفن زنگ ميزند. غريبه اي پشت خط به زباني كه زبان من نيست سلام مي كند.
و من به زباني كه زبان اونيست نوروز را تبريك ميگويم.
از سبزي برگ چندان خبري نيست٫ اما آفتاب شرري تازه دارد.
نوروز آمده است
تلفن زنگ ميزند. كسي آنطرف خط حرف نمي زند و من اينطرف همه سكوتش را گوش ميدهم.
سرما را پنهاني گرما مي دزدد.پرنده اي كوچك مست از اين دگرگوني به پنجره ميخورد.مادرش روي درخت لبخند ميزند.
نوروز آمده است
راديو خاموش است اما در دلش دعاي تحويل سال را زمزمه ميكند.
با او دعا را در گوشم زمزمه ميكنم.
نوروز آمده است
لاستيك ماشين ميتركد تا دهل و طبلي باشد و بكوبد چونان هر سال.
كوچكترها باز خيال مي بافندوبزرگترها باز دعا٫
جوان ها آرزو مي خواهند و عشاق شعر تازه.
نوروز آمده است
تلفن زنگ ميزند. پشت خط مادري است كه يك سال ديگر نگران بوده و پدري كه انگار خستگي اساطيري را پشت خندهاي تلخ مخفي ميكند.
نوروز آمده است
سوغاتي گويا راهش را گم كرده و عيدي انگار باز پشت كاغذهاي رنگي قايم شده٫
تلفن زنگ ميزند و من به صداي زنگش و آهنگ بيروحش تبريك مي گويم.
غريبه ها سنت لبخند را بدرستي نمي دانند
شايد كه از نوروزبي خبر باشند????.
جماعت !!
باور كنيد!
نوروز آمده است

Friday, March 12, 2004

مارمولك بي دندان!
همه قندهايم را براي تمسخر تو
چيده ام روي ميز!

Saturday, March 06, 2004

+" آقاي صاحب خونه! تا حالا عشق شدي؟؟؟"
++" يكبار ! ولي من گشنگي يادم رفته بود نه اجاره خونه! يالا اخ كن بياد"

Wednesday, March 03, 2004

بعد از تست هاي سيفليس,سياه سرفه,سياه سرخه,سرطان, سل ,طاعون, جذام و ايدز دكتر عينكش رو جابجا كرد و گفت :
خوشبختانه ايدز و نداري!
ميدوني كه ميتونست بدتر باشه!
خوبي زندگي اينه كه ممكنه از اين هم بدتر بشه!
تا روي صندلي الكتريكي نشست برق رفت!
اون تنها كسي بود كه صلوات فرستاد.
وقتي برق ها اومد فقط اون بود كه صلوات نفرستاد.
شايد حس ميكرد قبلا با خدا و اديسون بي حساب شده!