Tuesday, September 28, 2004

کابوس سی ساله
سر صبحی بی رنگ....ساعت زنگ زده سی شده بود!
همه خاطره و وهم و خیال.....پسرک خرشده بود!
سر ظهری مخمور نه دل آفتاب ونم و چرتی مطبوع! وسط عربده این سگ زشت.
ساعت زنگ زده ناگهان سی شده بود!
رفتن از خورشید بود..خبری از غم دلتنگ غروب نبود..بحث تکرار نبود.....پسرک خرشده بود!
گل و سرخی و شراب و عشق با هم انگار..از در خانه وی در شده بود..وقت انکار نبود!
ساعت زنگ زده..دور از ولوله کوکوی پیر
غافل از وحشت و بهت ناظر!!!
بی جهت.. بی هدف.. بی ثمر!!! سی شده بود!

Saturday, September 25, 2004

گفتی که برف می آید؟
اول پاییز است و هوا دارد حسابی گرم میشود.عشاق کله پوک جورابهایشان را بر پنجره آویخته اند
در خانه ام را جای مشت مهمانها سوراخ کرده اما خبری از مهمانها نیست!
دورترها مردم میخندند اما علت خنده شان را به من نمی گویند!!
"زهر الکل نه از ره کینه است"
نفس تنگی ام مدتی است دلش برایم تنگ شده!شکر که از تنهایی نجاتم میدهد..
راستی یادم باشد سراغ زغال اخته ای را بگیرم!
دیگر نمی گذارم خانه ام جای جورابهای مهمانهای عاشق پیشه شود
هیهات!

Sunday, September 05, 2004

یه آباژور تنها..... مونده روی دست ما
اصلا انگار که کره!!! گوش نمیده به حرفها!!؟
میگم آباژور!! بابا!! دنیا همینه والله!
یه روز همه با هاتن...یه روز میمونی تنها!
میگه این حرف ها باده! اصلا نداره فایده!
میگم غریبه نیستی ! بهتر که نیست وضع ما!
ما هم همین گوشه ها... منتظریم که خدا.... دست بزنه به کلید... روشن بشه وضع ما
میگه بابا خر نشو!! ول کن کلید و دعا
میگم که روت زیاده1 کم کن فیس و افاده!!!!.
..........................................
ولی خداییش هم بگی حق داری انگار راست میگی!؟؟
یه روز همه کنار بودن! روشن بودی درکار بودن!
روشن ات میکردن عاشقا! شعر مینوشتن پات دل ها!
اما حالا چی انگاری...کوه غباری..گل مالی!
چه انتظاری هم داری؟؟دنیا اینه یه بقالی!
این آباژور تنها..... گه زده به وضع ما!!!!!!
میگه نشستیم اینجا...دل بستیم به یه فردا!!!!
میگه که امروز فرداست....فردا رو دیدی؟؟ اینجاست!
میگم باباجون من..دست بردار از سرما!
ما که رفتیم از اینجا...جون آباژور جون شوما!
این آباژور تنها....انگار که رفت از اینجا!
کنج اتاق تنها...ما موندیم.....آباژورها.....!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

Thursday, September 02, 2004

پیرمرد دندونهای مصنوعی رو از پنجره پرت کرد بیرون و دیگه غصه نخورد!!!!!!