Wednesday, November 17, 2004

هایکوهای ننه تمساح
....................

مرغکان آهنی
به لطف آتش
بپرانید نا پرندگان را بر آسمان نیلی
................................
دیگ های حسرت
می قلپیدند
به آب آرزوهایم...........
....................
گشته ناپیدا
میوه خوشبختی!!!
قاچ قاچ ات می کنم روزی

Monday, November 15, 2004

فکر کن بابا بزرگ از قبر بلند شه...ببینه یه سری آدم که بیشتر شون هم دخترهای خوشگل اند! تو خیابون راه میرن... بلند بلند با خودشون حرف میزنن و کرکر می خندند!
بعد فکر کنه اون تیکه آهن کف دستشون هم یه جور ساعته!!!!!!!

Wednesday, November 03, 2004

من که میدونستم این کریه رئیس جمهور نمیشه! باز جای شکرش باقیه که خاتمی نشد! والا 4 سال دهن همه صاف بود