Thursday, January 20, 2005

جایی که قایم شده ام را ناشیانه انتخاب کرده ام! آدمها مرا می بینند و با کمال بدجنسی سوک سوک نمی کنند.
همه اش را می گذارم به حساب زمستان ابله با آن قلموی بیرنگ اش! که اگر دشمنی بی دلیل اش با گلوی آدمیزاد نبود خودم داد میزدم: سوک سوک!

Wednesday, January 12, 2005

تنهایی رنگ پشت پلک بسته است یا شاید خطوط نادیده روی دیوار!
تنهایی ترسناک..... عذاب آور و مرگبار نیست! تنهایی فقط کمی عجیب است!
تنهایی گریه اشباح سرگردان پشت شیشه های شب ...نعره خواننده بد صدا...شعر بی وزن شاعر مست....حرف بی ربط فیلسوف خرفت است!
تنهایی دفتر خاطرات خیالات است و شمع کم سوی زنده نما!
تنهایی حسرت باران های نیامده است و عذاب باران های بی وقت!
گفته باشم اما !؟؟!!!
که من تنهایی ام را به هیچ دروغی نمی فروشم!