Monday, June 27, 2005

چشمهام کمی ضعیف شده ..دورترها رو تار می بینه!
عینکم رو برداشتم. حوصله دیدن دورترها رو نداشتم. مثل همه در دیدن نزدیک ها مشکل نداشتم. البته شاید!
نه قهوه تلخ تر از همیشه بود نه دهنم شیرین تر از همیشه..شاید هم فقط تلخی یک عصر همیشگی یکشنبه بود.
گفتم " نقاشی بلد نیستم"
گفت" عیبی نداره! خط خطی کن. فقط باید قاب رو پر کنی"
گفتم " چی؟"
گفت" وقتی پر شد خیلی مهم نیست هر خط چه مفهومی داره!!"
گفتم "برا دل خوشی من اینا رو میگی! نمیشه "
گفت" شده! میشه !!"
یک خط آبی کشیدم.با یک قرمز عمودی...زرد اریب با یک ضربدر سبز.
گفت" دیدی؟ خیلی هم بد نیست"
خیلی هم بد نبود. چند لکه رنگی هم اضافه کردم.دایره های نارنجی...لکه های بی نظم طوسی. رنگ های بی پیرایه امیدوار کننده...
گفت که خوب شد! که کار داره و باید بره..همیشه همینو میگه.
خوب نگاه کردم. بنظر متعادل و قشنگ می اومد. وسوسه شدم با عینک نگاهش کنم. وقتی عینک زدم یه هو خشکم زد! پرده یکباره سیاه بود. هیچ رنگی پیدا نبود!
نفهمیدم همه لک های رنگ وارنگ با اون خطهای متناسب چی شدند. شاید خاصیت پرده این بود! و مثل همیشه رنگهای من چیزجدایی از پرده بودند.
عینک دوربین ام رو زدم کنار. نمی خواستم پرده رو همش سیاه ببینم! هر چند دیگه به چشم نزدیک بین هم رنگها قابل تشخیص نبود. پرده رو پاره کردم. رفتم که بسپارمش به سطل آشغال. غریبه ای پرده سیاهش رو پاره میکرد تا بسپاره به سطل آشغال.
چیزی برای سرزنش کردن باقی نبود یا کسی. شاید هم فقط تقصیر یک عصر همیشگی یکشنبه بود و یا شاید تقصیر عینک!

Saturday, June 25, 2005

تبریک به احمدی نژاد که مدرک دکتراش فحشی یه به هر کی دو کلاس درس خونده……
تبریک به اونهایی که رای ندادن و حالا می خواهند نافرمانی مدنی کنند !!!! البته اگه الان بیضه اش رو دارند!!
تبریک به الله کرم به ده نمکی به شریعتمداری که باید وزارت کشور-فرهنگ و اطلاعات رو بین خودشون تقسیم کنند
تبریک به پهلوی ها..به رجوی ها به زنگ زده های سیاسی که حالا راحت تر در گوش بوش می خونن که حمله به ایران رو جلو بیاندازه
تبریک به اونها که به قضا قدر کولی مفتی می دن
تبریک به چفیه دارها…. به پشمالوهای عقده ای ….به روضه خونها….
تبریک به گشنه هایی که باز با بوی غذا گول خوردن تاچند سال بعد بفهمن چی خوردن ؟؟!
تبریک به کروکدیل که حالا میتونه خبرهای سیاسی رو ول کنه و برگرده به دنیای سورئالیستی خودش که تو اون نه کسی حرفهاش رو می فهمه و نه می خونه
تبریک به ارابه بیرحم تاریخ که یک بار دیگه با پوزخند از رو همه ما رد شد….

Wednesday, June 22, 2005

اکبر ذلیل مرده ؟؟؟!!!!
تو خواب هم میدیدی من مجبور شم بهت رای بدم ؟؟؟؟؟
رایم کوفتت بشه !!!!!

Tuesday, June 21, 2005

وصف الپشم
در اصطبل را چون باز کردند....... طرفدارانت حرف آغاز کردند
که به به شهردار پشم فغفور!....... شود گر خواب باشی رئیس جمهور
تو گفتی که دموکراسی هم زشته...... روا نیست اینها این حرف مفته
بگفتندت که ابن پشم باشی....... که با تقوا و دور از حشم باشی
ولی هر کس که رویت را بدیده........ نماز خوف خوانده و رمیده !
اگر خرس و کلاغ و عنتر و مار......... بیامیزند گردی تو پدیدار
رها کن تخت را برگرد جنگل...... مباد فرزند آدم با تو کل کل
تو دیدی چون که هالیوود و افرنگ..... دراکولا بسازند زشت و خوش رنگ
تو هم شاید بیاری شانس مفتی...... چطور شد ؟؟خوشگلی؟ گردن کلفتی؟
تو گفتی که جماعت کور هستند؟...... زعقل و فهم کلا دور هستند؟
حیا کن بی خیال شو طفل خنذیر..... تو بالایی نباشی باش در زیر
تو چون چند بار پارس سگ شنیدی....... خوشت آمد بگفتی پس تو اینی
زریش و پشم و بوی تند جوراب...... خفه کردی تو نصفی نصف در خواب
تو بن لادن شدی ای جوجو آخوند...... چو پر کردند جیبت لیره و پوند
همونجا ها بمون تو سطل آشغال...... که ایران مر نگردد ملک دجال

Wednesday, June 15, 2005

کروکدیل رای میدهد!
نظر به اینکه از خودمون خسته شدم که پشتکارنداریم و دوست داریم با همه چیز قهر کنیم..
نظر به اینکه هنوز خیلی ها نمی دونند مردم از دو چیز متنفرند:رضا شاه –حزب اللهی چه برسه به ترکیبش!
نظر به اینکه توله هایی که دنبال هاشمی لیس لیس میکنند منو یاد بچه مدرسه های دوران هیتلر می اندازند!
نظر به اینکه رضا خاتمی کم مونده به رهبر فحش خوار مادر بده که خیلی می چسبه
نظر به اینکه اگه احمدی نزاد رئیس بشه همه مون رو زنده زنده می خوره
نظر به اینکه من به خاتمی رای ندادم چون حدس می زدم چی میشه ولی الان نمی تونم حدسی بزنم واین هیجان انگیزه
نظر به اینکه اگه چیزی بهتر نشه شاید بدتر هم نشه
نظر به اینکه تحریمیون بالاخره نگفتن آ خرش چی میشه
نظر به اینکه .........
نظر به اینکه معین از هیچی بهتره
دبیر انجمن خزندگان اصلاح و طرب
= شایعه تعلق احمدی نزاد به این گروه کذب محض است. همچین جونوری رو فقط آدمها می تونن بار بیا رن!

Thursday, June 09, 2005

همه یادگارها رو فروختم....دمپایی های پاره رو که گز کرده بودند کوچه های خیس رو...نون های خشک جامونده از اره دندونها ....همه صد سالگی مادر بزرگ رو دادم رفت قاطی سماور ورشو و استکان کمر باریک و نعلبکی گل سرخی اش...
پیرمرد خنس قاپید صندلی شکسته ای که پنهان میکرد شکستگی کمرش رو پشت بهانه موریانه
پیرمرد با اون ریش بلندو ابروی کلفت و بوی بد دهنش همه رو چید روی تابوت متحرکی و با جیر جیر چرخش پاک کرد خاطرات مردم رو وسط یک ظهر داغ تابستون......
همه را برد و در ازاش نمک داد!
داد زد با صد شعف: " نون خشکی نمک !!"
شوری آیا بود شایسته آن همه شبرینی!
هیهات
...

Wednesday, June 08, 2005

کروکديل سياسي مي شود از اونجا که ما تو اين خراب شده هم امنيت نداريم اين دفتر حافظز نکبت ايران ادرس محل کار ما يه کارت -جون من ري بده -فرستاده و کروکديل رو که به خاتمي هم نداده (راي بابا !!!) به چالش طلبيده انتخاب اسب-ه هم که خوب سخته