Saturday, September 27, 2003

It wasn't me !!!!!
به گوش.....به هوش!
رخت ها بر بند !
فرش ها شسته !
پنجره بی گرد!
درب ها بی قفل!
مست ها بيدار!
خواب ها در کار!
گرگ ها ز نجير!
فيل ها بی عار!
ابر ها آبي!
سرخ ها تب دار !
صفحه ها نقطه !
نقطه ها پرگار !
همگی هشيار !
ميرسد د لدار!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

Tuesday, September 23, 2003

طعم لبانت را
چشيده اندگويا
کوهساران......
ای ابر بد هيبت خاکستري !
راستي ؟
از آبي آسمان چه خبر؟

Friday, September 19, 2003

فالگير ميگفت :
" عنقريب ان غريبی به شهر در آيد وحياتت ديگرگون سازد."
پس به اميد آن ان !!!
ميدونم که گاه سفر
قشنگ ترين چيز تون
دعاي خير تون را
بدرقه راهم کرديد....
خيلی هم ممنون!
ولی کاشکي مي گفتيد چطور ميشه از اين همه دعا استفاده کرد
انگار يک جعبه نوشابه بهم داده باشيد
بدونِ در باز کن!!
حالا منم و يک جعبه دعاي خير باز نشده !!!!!!

Tuesday, September 16, 2003

از وقتی گريه کردن يادم رفته
خنديدن هميشه گريه ام می اندازه........
ه هه هه ه...هق هق هق ه

Saturday, September 06, 2003

زيبا ترين!
اميد بود که زيبايي تو درماني باشد بر همه زشتي های روزگار .....
که روزگار هميشه زشت بوده و اين فقط از بدسگالي روزگار ما نيست....
که نشد !!!!!
شيرين ترين!
ميخواستم که حلاوت تو بشويد ذره ايِ از تلخی زمانه را که زمانه تلخ بوده و جز تلخی ديگر چيز آموخته ندارد....
که نشد!!!!
پس تا برگي ديگر........
......
......
....
برگي ديگر...........
بد منظر ترين !
اميد بود که سياهي پلکانم بزدايد از خاطرکراهت بيحد منظرت را،
که کابوسي چون توهيچ چشم را نشايد.....
که نشد !!!!!!
تلخ ترين!
رويايي بود بلعيدن هزار قند و نوشيدن هزار شکر...تا بروبد ناکامي چشيدنت را...
که نشد !!!!
پس تا برگي ديگر........
......
...