Saturday, September 06, 2003

زيبا ترين!
اميد بود که زيبايي تو درماني باشد بر همه زشتي های روزگار .....
که روزگار هميشه زشت بوده و اين فقط از بدسگالي روزگار ما نيست....
که نشد !!!!!
شيرين ترين!
ميخواستم که حلاوت تو بشويد ذره ايِ از تلخی زمانه را که زمانه تلخ بوده و جز تلخی ديگر چيز آموخته ندارد....
که نشد!!!!
پس تا برگي ديگر........
......
......
....
برگي ديگر...........
بد منظر ترين !
اميد بود که سياهي پلکانم بزدايد از خاطرکراهت بيحد منظرت را،
که کابوسي چون توهيچ چشم را نشايد.....
که نشد !!!!!!
تلخ ترين!
رويايي بود بلعيدن هزار قند و نوشيدن هزار شکر...تا بروبد ناکامي چشيدنت را...
که نشد !!!!
پس تا برگي ديگر........
......
...

No comments:

Post a Comment