Thursday, June 26, 2003

هنوز هم ايمان دارم!!!
نه به اين خاطر كه حفظش كرده باشم!
چون خيلي وقته كسي قيمت خوبي براش پيشنهاد نكرده!
آخرش چند ميخري بدم ببري؟؟

Tuesday, June 24, 2003

يكي دوماهي هست....شايد...
صداي قل قل سماور نفتي...
استكان كمر باريك......
نعلبكي گل سرخي....
موقع زل زدن از صبح تا شب به مانيتور كامپيوتر به اينها هم فكر ميكنم....
اعتياد جديده!
كار كار اين راديو ست.....
قربونت اون هندونه رو ميذاري تو حوض؟؟؟؟؟؟

Monday, June 23, 2003

زندگي چيه ؟؟
تو امتحانهاي مدرسه هميشه سوالهاي كوتاه جوابهاي بلند داشت و برعكس..معمولا اين سوالها بود كه سخت بود..
حتي بيست هم كه ميگرفتي ميگفتي من كامل ننوشتم..اونقدر چپ و چوله تو كلاس بوده كه صد رحمت به من!!!
يكي پشت گوشم اين سوال رو پرسيد: زندگي چيه؟
خيلي تحقيق كردم...سهراب ميگه شيرينه! حافظ ميگه شرابه !مولوي ميگه رقصه! شاملو ميگه تلخه! گيج شدم....حتما اينا همه شون راست ميگن!!! بذار منم بفهمم چيه!
يه گيلاس شراب و يه حب نبات پشت سرش هم يه قهوه...بعد حالا نرقص كي برقص!
گلاب به روتون بالا آوردم...يكي پريد جلو گفت: نگفتم استفراغ !!! گفتم حالا عينك زدي فكركردي ژان پل سارتري؟؟؟
ديدم نميشه..ادم بايد جواب سوالهاش رو خودش پيدا كنه...تصميم كبري گرفتم خودم زندگي رو تعريف كنم......
اما مگه تعريف ميشد!!؟!!!اون هم با اين شك مزمن من !!!گفتم نكنه مثل عروس تعريفي تلنگش در بره و ما رو روسياه كنه...گفتم اصلا بي خيال شم و اسمش رو نبرم...
بعد شد "اسمشو نبر !"..ولي همين "اسمشو نبر! "هم اسم بود و نميشد نبريش !!
ديگه هروقت ميخواستم صداش كنم ميگفتم : هوي....آهاي...يارو...
اونم بهش برخورد و جوابم رو نداد....
گفتم بابا تو چي هستي؟؟
يه هو عصباني شد و با پتك كوبيد تو سرم...بوم !!!...خلاصه همه زندگيمون رو ريخت به هم!!
كار به جايي رسيد كه عين جمله "سينما چيه؟" تو فيلم مغولها از همه ميپرسيدم "زندگي چيه؟"
اونم ميزد تو سرم...بوم !!!!!
يه مدتيه با هم قهريم....به صورت هم نگاه نمي كنيم..حرف كه پيش كش!
ولي وقتي شبها خوابش ميبره.اون ته ذهنم ميپرسم "زندگي چيه؟"
بوم !!!!!!!!
زندگي...
بوم !!!!!!
بوم !!!!!!

Wednesday, June 18, 2003

دست دوستم رو گرفتم..گفتم بيا بريم خودمون رو بسوزونيم..بيا ما هم دنيا رو تكون بديم....بردمش در سفارت كه نداريم..همين دفتر حافظ منافع خودشون....
بنزين ريختيم رو خودمون
بچگي بوي بنزين رو دوست داشتم...اما حالا نه! بنزين بوي سفر ميداد...بوي ماشين بابا كه داشت مارو يه جايي ميبرد..بوي شمال..جايي كه كوه هاش هم سبز بود.
قرار شد يك دو سه بگيم و كبريت بزنيم..عين اونايي كه تو فرانسه و انگليس ردن...
1-----2-----3---كبريت روشن پريد تو موهامون...دوستم شروع كرد به شعار دادن...زنده باد نمي دونم آزادي...زنده باد ني دونم جليز وليز...
ولي من خودم رو زود فوت كردم...شك كردم! نكنه دنيا تكون نخوره؟نكنه هيچكس اون وسطا خاموشمون نكنه؟
نكنه دود ما هم عين دود سيگار لايه اوزون رو سوراخ كنه؟
دوستم همينطور كه ميسوخت يه نگاهي كرد كه يعني: اي دودره! اي ترسو!!
فوتش كردم..گفت : " نكن خاموش ميشم؟!!مگه كرم داري؟؟"
گفتم: بابا هيچكس مارو به فلانش هم نميگيره! بيا بي خيال آزادي بشر شيم!
گفت " من يا خودم رو سوخاري ميكنم يا بشرو آزاد!! من تا زمين رو تكون ندم خاموش نميشم!!"
گفتم بابا اين كره زمين همش يه چند ميليون سال داره با آدما راه مياد! تكون ميدي از مدارش خارج ميشه..بعد خورشيد با جاذبه اش عين زبون مارمولك هورپ ميخوردش!
گفت: " گمشو..من ميخوام آدما رو نجات بدم..تو بذار كروكديلا اسير بمونن!
گفتم پس چي ؟!!! اصلا كون لق همه شون! من ميرم از لجت جوجه سوخاري بخورم!!!!
......
شنيدم تا صبح فرداش ماموراي آتش نشاني داشتن قسمش ميدادن كه خاموشش كنن! اونم گير كه اگه دست بهم بزنين خدومو دار هم ميزنم !
انگار يه مامور شجاع اخر سر يواشكي از پشت تف كرده روش تا خاموش شده...
-امروز تو اخبار خوندم چند نقطه از زمين تكون خورده بود..يكي وسطاي كوير لوت...يكي دوروبر صحراي گبي...چه ميشه كرد رفيق ما هم بدشانسه !!
پيري ميگفت: خود گوزي و خود سوزي ؟؟عجب احمق مرموزي ؟!

Sunday, June 15, 2003

رفتي تو چله تابستون آدم برفي ات رو آوردي تو كوچه كه چي؟؟؟؟
آخه اين آدم سفيد با اون لبخند ساختگي اش تو زمستون هم ادم رو تحقير ميكنه چه برسه به تابستون!
كدوم ادمي هميشه لبخند ميزنه؟؟؟ كيه كه دماغش خوردني و خوشمزه باشه؟
اون از زمستون كه همه دگمه هاي پالتوم رو كندي چپوندي تو شكم يارو!
حالا هم كلاه پشمي سياهت رو آوردي كردي سرش كه سردش نشه؟!!!
حالا وقتي آب شد...وقتي ريخت تو جوي آب...قاطي شاش بچه ممد حسن و روغن آشپزخونه مهري خانوم بهت ميگم!
اقلا برو يه خورده يخ بيار بلكه بازي كنه سردش بشه؟!!!!!!!
تو حتما بايد همه رو خفت بدي ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

Tuesday, June 10, 2003

خود درگيري...
امروز بعد مدتها دلم برا خودم تنگ شد...گفتم يه زنگ بزنم ببينم حالم چطوره!
وقتي تلفن زنگ خورد...گفتم كيه؟؟ولش كن حتما باز يكي ميخواد يه سري دلخوشي سرو كنه با روغن زيتون! يه سري همدردي ببافه با كاموا پشمي!
گوشي رو ور نداشتم...چه ميدونستم خودم زنگ زدم؟!!!!!
وقتي گوشي رو بر نداشتم ديدم رفت رو پيغام گير...بعدديدم يه پسر نسناس با انگليسي ورژن تهروني ميگه پيغام بذار!!!!!!!
منم قاط زدم و هر چي دهنم بود تو پيغام گفتم...بد شاكي بودم......پسره الدنگ!......
خودم رو بگو!!! اگه شانس بيارم امشب پيغامام رو چك نكنم خيلي خوبه!!!
همين كارا رو ميكنم كه حوصله خودم رو ندارم ديگه!

Monday, June 09, 2003

"Now summer has passed
As if it had never been
it is warm in the sun
but this is not enough
.......
All that might have been
like a five-cornered leaf
fell right into my hands
but this is not enough
......
neither evil nor good had vanished in vain
it all burnt with white light
but this is not enough
......
not a leaf had been scorched
not a branch broken off
the day wiped clean as clear glass
but this is not enough

.....'"
Arseni Tarkovsky

Saturday, June 07, 2003

دلم برايت قد يك ارزن شده است...
پاييز عزيز! از وقتي رفتي دلم برايت تنگ ميشود....
گفتند كه اين بهار گلهاي خوشرنگ به ارمغان مي آورد
ديدي كه يكبار ديگر فريب اين دروغ قديمي ...اميد را خورديم؟
ديدي كه به چهارشنبه اي برگهاي ملونت سوزانديم به اميد گرماي بهار؟
ديدي كه جز آتشي ديگر بر اين دنيا نيافزوديم؟
بهار آمد و رفت و فردا همدست ديرين اش ..تابستان تنبل و چاق را همراه خواهد آورد...
باز هم گاه سوختن خواهد آمد....گاه عرق ريختن
عرق شرم از گناه تكرار هر روزه زندگي...از گناه استمرار زندگي!
غرق رطوبت و دم ميشويم و باز ملال تو را آرزو مي كنيم....
"هوا دلگير.....درها بسته...سرها در گريبان...دست ها پنهان "**
كه شايد بيايي و سال ما ديوانگان با تو تحويل شود..نه با بهار خوشدلان
دلم برايت قد يك ارزن شده است
......
....
** از زمستان اخوان ثالث

Thursday, June 05, 2003

"Listen you fuckers
you screwheads
Here's a man who would not take it anymore.
A man who stood up against the scum,
the cats, the dogs,the filth,
here is someone who stood up "

Taxi driver-Martin scorsese

Monday, June 02, 2003

ژوسگاتيلاچ ميگه "اگه يه روز مثل من مجبور باشي تمام روز تو آب بركه باشي مي فهمي!
اگه تمام بدنت تو آب كرخت بشه و فقط چشمات رو آب باشه!"
(بابا كروكديل ميگفت وقتي از دست مامانت كلافه ميشم چشام رو هم ميكنم زير آب!)
ژوسگاتيلاچ ميگه "ولي من دوست دارم چشمام باز باشه..دوست دارم تو افق ديدم پشه هاي كج و كوله بيان بشينن رو افق زندگيم!فقط پشه ها رو اين افق موندني اند!
دوست دارم پرش ماهي هاي خوش خيال رو ببينم....وقتي ميپرند بالا و دوباره پرت ميشن به هموم زندگي هميشگي شون....بالاي افق جاي اونا نيست!
دوست دارم مرغهاي ماهيخوار و ببينم كه از آسمون خوشبختي ميان و يه غرق در آب رو ميقاپند.....يارو هم خر كيف ميشه از اين عروج ...غافل از حلقوم مرغ!
آي خيط شدن ماهيه خنده داره!!! آي اين خنده درد داره !!!
دوست دارم خورشيد..ماه.....عكس اون.... همه دو تا باشه....يكي تو هوا ....يكي تو افق.
اگه يه روز مثل من......چشات رو باز ميذاري؟؟؟؟؟ "