Thursday, October 30, 2003

اگر اميدي بود كه در اين قاب پنجره چيزي عوض بشه!
يا اگر دلخوشي بود كه درخت ته كوچه تندتر برقصه!
يا كلاغ روي بام حرف تازه اي بزنه!
حتما بيش از دو ساعت به پنجره خيره مي شدم!

Friday, October 24, 2003

نهايت تنفر از تورا در دل عنكبوتهاي ته ذهنم يافتم.
مي داني تو را چه ناميده اند؟؟
"""خانه خراب كن """
چرا وقتي عينك آفتابي روز رو مثل شب ميكنه ،شب رو مثل روز نمي كنه؟
چرا موقع آتش سوزي آشپزخانه دو قدم بر نمي داره خودش رو نجات بده؟
چرا وسط برنامه برفك تلويزيون كسي آگهي تبليغاتي پخش نمي كنه؟
چرا پشه اي رو كه روي ديوار كشتم بيدار نميشه بياد انتقام بگيره؟
چرا؟
دكتر به پرستار ميگه:
چرا مريضي رو كه خودم كشتم هنوز حرف ميزنه؟
پرستار ميگه:
دكتر! مرده حرف ميزنه.!اون سوسيس كه حرف نمي زنه !!

Wednesday, October 22, 2003

سرو چمان من چرا ؟؟؟ محض ارا
سرو چمان من چرا ؟؟؟ محض ارا
ميل تو چشمم نمي كند ؟
(در اينجا سرو چمان يك ميل كلفت تو چشم من فرو مي كند )
آهنگ تمام مي شود.گرامافون با عصبانيت سوزنش را تو دل صفحه كرده آنرا رشته رشته مي كند. و خون از گوش شنوندگان راديو بيرون مي زند !
باد مخمور پاييز
چنگ ميزند به رخم
كه اي بچه پاييز
برخيز!
خش خش برگها در كمين اند..

Thursday, October 16, 2003

سيدنا خاتم الكلام را چواز نوبل پرسيدند.اخم در كشيد،انگشت گزيد و گفت: گر جايزتي بايد مرا شايد كه مامم هماره مرا همي گويد: پسرم ! خيلي باحالي!
و من پيشتر بسيار جايزت بردمي و زان جمله مداد رنگي و دفتر سيمين وتوپ دولايه والخ بودي و آن جايزت كه آن زن ببرد چندان مهم نبودي و من خود بهترش را دارم! كه اگر اين حيله دشمنان نبود پس چرا اول مرا نداده اند؟ مگه هر كي كيه؟
نخست بار نام وي در تذكره اصحاب گشاديه چنين آمده : سيد چو اول ملا بود كه محاسن آنكادر كردي و خنده بسيار زدي و نرم سخن گفتي و حنجره جر ندادي مردم را خوش آمد و ورا بر تخت كردند. اما چو بر تخت شد هيچ نكرد و شش سنه بر تخمان خويش همي بنشست تا هردو جوجه شد وباز بنشست تا جوجه ها را پر رسيد و برفتند و باز سيد بر تخت بود..بنشسته !
و ديگر ورا هيچ جربزه نبود و ابو چمچاره بستامي زين سبب ورا ختم الگشادين لقب داد.
زان پس جماعت از وي دل بريدند و بر وي بسي ريدند تا كه وي مغبون شدو اخم بر كشيد و ديگر با نيكان ننشست و هيچ نكوئي نكرد و جز با چل منان چپ دست چپ چشم معاشرت نكرد و خوي ايشان در وي اثر كرد و چون ايشان سخن گفت و بسي چل مني كرد. و لبخند بسيار زد تا كه شيوخ را خشم در گرفت و ورا گفتند اين كه تو ميكني زهر مجنوني بر آيد و كردار چل منان اساطيري چنين بوده است.
پس ديگر بار در هم شد و لب گزيد.از رساله ابا نوستراداموس رومي نقل است كه اين حالت بر جا بماندو وي همچنان بر تخت بود تا حالت بواسيل ورا فرا گيرد و بر مريضخانه بشود و از تخت بر تخت شود و اين چهل سنه بيش انجامد تا خدايگان عالم بر وي رحمت آرد و توبه كند و زان پس به هر شب هزار نماز كند و به هر صبح ده اسير ازاد كند تا همه را اعصاب بزند ووي را با تير كمان سنگي بيجان كنند.
چون اين نقل بر اوستادم بردم درهم شد و گفت: بابا يكي بلندگو رو از اين گوساله بگيره!

Monday, October 13, 2003

اگر مادرم بفهمه که بجای تزم داستان نوشتم!
اگر برادم بو بره که باز اصول داستان نويسی رو رعايت نکردم! حتي اديت هم نکردم !
من ميدونم بلاخره يکیشون منو ميکشه !
خدا را شکر که شيرين عبادي هم اسکار گرفت...

Wednesday, October 08, 2003

ابوقرتاتيز کوراکوديل جد اکبرم را چو بر دار می کردند چنين می فرمود:
مرگ بر زندگي !
زنده باد مرگ !!
بهترين چيز توالت فرنگي اينه که ميشه توش ماهی قرمز نگاه داشت.
البته يک تابلو هم بذارين بدک نيست:
!! DO NOT FLUSH

Thursday, October 02, 2003

آب سرد کن وقتی ازش استفاده ميکنم تا چند دقيقه غر ميزنه!
سيفون هر چی دهنش در مياد پشت سرم ميگه!
هر بار در را باز ميکنم چنان جيغ ميزنه که انگار پاش رو لگد کردم!
اين اولين باره که از ندونستن زبان اشيا خوشحالم.....؟