Tuesday, March 16, 2004

نو.....روز....نا....مه....
نوروز آمده است
تلفن زنگ ميزند. غريبه اي پشت خط به زباني كه زبان من نيست سلام مي كند.
و من به زباني كه زبان اونيست نوروز را تبريك ميگويم.
از سبزي برگ چندان خبري نيست٫ اما آفتاب شرري تازه دارد.
نوروز آمده است
تلفن زنگ ميزند. كسي آنطرف خط حرف نمي زند و من اينطرف همه سكوتش را گوش ميدهم.
سرما را پنهاني گرما مي دزدد.پرنده اي كوچك مست از اين دگرگوني به پنجره ميخورد.مادرش روي درخت لبخند ميزند.
نوروز آمده است
راديو خاموش است اما در دلش دعاي تحويل سال را زمزمه ميكند.
با او دعا را در گوشم زمزمه ميكنم.
نوروز آمده است
لاستيك ماشين ميتركد تا دهل و طبلي باشد و بكوبد چونان هر سال.
كوچكترها باز خيال مي بافندوبزرگترها باز دعا٫
جوان ها آرزو مي خواهند و عشاق شعر تازه.
نوروز آمده است
تلفن زنگ ميزند. پشت خط مادري است كه يك سال ديگر نگران بوده و پدري كه انگار خستگي اساطيري را پشت خندهاي تلخ مخفي ميكند.
نوروز آمده است
سوغاتي گويا راهش را گم كرده و عيدي انگار باز پشت كاغذهاي رنگي قايم شده٫
تلفن زنگ ميزند و من به صداي زنگش و آهنگ بيروحش تبريك مي گويم.
غريبه ها سنت لبخند را بدرستي نمي دانند
شايد كه از نوروزبي خبر باشند????.
جماعت !!
باور كنيد!
نوروز آمده است

No comments:

Post a Comment