يكي سرم رو گاز زد .كند و دويد!
بر گشتم ديدم همه بدنم روي زمين افتاده از گردنم هم داره خون فواره(به روايتي ففاره) ميزنه!
اومدم بگم مگه مرض داري كه ديدم تارهاي صوتي ام تو گردنم جا مونده!
وقتي كلي دور شديم كله ام رو انداخت روي چمن و گفت:
"ببخشيد شما من رو نميشناسي ولي من مدتهاست با كسي حرف نزدم! ميخوام كمي درد دل كنم! "
خلاصه تا وقتي مورچه ها و باكتري هاي عزيز همه جمجمه ام رو تجزيه كنند مجبور شدم به يارو گوش بدم!
مگه چونه اش از كار مي افتاد!
No comments:
Post a Comment