Sunday, August 29, 2004

جوانکی که به حکم ژنتیک موی به گرد پیری رنگیده بود به بیراهه قدم میزد. و رهگذران چشم پوشی خود را صدقه وی میکردند. غافل از چشم ترحم شان که از وی پنهان نشدنی نبود.!

Friday, August 20, 2004

ابوقرناتیز کوراکودیل برهنه از خانه بدر شد!
چو بر سرکوی بر آمد شحنگان ورا در رسیدندو جماعت هلهله سردادند و مطربان بربط زدند و ظریفان بخواندند:
"ابو لختش قشنگه"
سرشحنه ورا تشر زد: یا شیخ!تو را مردم بپرستند و بر پشتت نمازهمی کنند و صدقات خویش بر تو ارزانی دارند!؟؟چه شده بر کوس رسوایی خویش بر می کوبی؟؟ کوبیدنی!!!!!!"
شیخ چو جرعه بر صبوحی بزد نعره برکشید:
گر شما مرا طالبید آن طلب از بهرردا نیست و شاید که مرا برهنه نیز خوش دارید که من آنچ از خود پنهان نکنم بر شما آشکار سازم تا زحله ترک شوید!!!!!!"
پس اصحاب بگریستند.... مریدان نماز شکر گزاردند و گویند در آن روز نه کرور ایمان آوردند و ده کرور برهنه شدند!
زان پس هرکه برهنه شدی شیخ را دعا می گفت که "خدایگان گر خواستی همه را بر پشم-قبایی آفریدن توانستی چونان بوزینه وشان....."
پس ایدون باز عظمت شیخ ما...بو قرناتیز!!!!!!

Sunday, August 15, 2004

شیرین-زندگی منحوس من!
دندانهای خون آلود خویش
از پس گردنم برون آر!!!!
.از هایکوهای ننه تمساح

Saturday, August 07, 2004

درس اول این است!
که اگر در پی تکرار نئی حرف تکرار مزن شعر تکرار مخوان راه تکرار مپو!
نشود کرت بی تکراری خود تکرار!
این مکرر تو مخوان جز یک بار!!!!!!!!!!

گرکه خوش منظرتر بود سرزمین بی خدایی
بسی پبش ترها کوچیده بودم بدان دیار
ابوقرناتیز کوراکودیل

Wednesday, August 04, 2004

چمدان رادوباره بستم. من مانده بودم و جعبه های خالی و کتابهای ناخوانده ...و ورق پاره هایی که تا گمشان نکنی بدرد نمی خورند.!!!!!!!
ماشین قراضه ام قهر کرده بود ....پشت کرده بود به من ومن باید تنها می چیدم سوالات مبهمی که به ترتیب الفبای هیروگلیف در ذهنم قلیان می کردند.!!!!!