ابوقرناتیز کوراکودیل برهنه از خانه بدر شد!
چو بر سرکوی بر آمد شحنگان ورا در رسیدندو جماعت هلهله سردادند و مطربان بربط زدند و ظریفان بخواندند:
"ابو لختش قشنگه"
سرشحنه ورا تشر زد: یا شیخ!تو را مردم بپرستند و بر پشتت نمازهمی کنند و صدقات خویش بر تو ارزانی دارند!؟؟چه شده بر کوس رسوایی خویش بر می کوبی؟؟ کوبیدنی!!!!!!"
شیخ چو جرعه بر صبوحی بزد نعره برکشید:
گر شما مرا طالبید آن طلب از بهرردا نیست و شاید که مرا برهنه نیز خوش دارید که من آنچ از خود پنهان نکنم بر شما آشکار سازم تا زحله ترک شوید!!!!!!"
پس اصحاب بگریستند.... مریدان نماز شکر گزاردند و گویند در آن روز نه کرور ایمان آوردند و ده کرور برهنه شدند!
زان پس هرکه برهنه شدی شیخ را دعا می گفت که "خدایگان گر خواستی همه را بر پشم-قبایی آفریدن توانستی چونان بوزینه وشان....."
پس ایدون باز عظمت شیخ ما...بو قرناتیز!!!!!!
No comments:
Post a Comment