Tuesday, February 08, 2005

اگر سوزنبان بودم
اگر سوزنبان بودم يونيفرم مسخره ام را هر روز ميپوشيدم با آن کلاه قناس نوار آبي درز شلوارم مينشستم روي صندلي لهستاني درا يستگاه و زل مي زدم به تغيير نور آفتاب بر روي ريل هاي زنگ زده
اگر سوزنبان بودم پنهان نميکردم شکم چاقم را از ترس طعنه مردم و ميپوشيدم عرق گير تنگ سوراخدارم را دم ظهر و ميپراندم مگس هاي بيکارتر از خودم را از روي لکه هاي هفت رنگ ميز. شب ها فانوس برميداشتم و اطراف ايستگاه فضولي ميکردم و با چوب دنبال حيوانات بخت برگشته مي دویدم و کر کر ميخنديدم .گاهي اهرم ريل را ميکشيدم تاقطاري از ريل خارج شود و همه مسافران در جا سقط شوند. بعد از فردا شب فانوس به دست در واگن ها را باز مي كردم و با مرده ها چاق سلامتي ميکردم.
اگر سوزنبان بودم شبها از زيرزمين نمور انبار بطري شرابم را بر ميداشتم و مستانه جلوي نور فانوس نيمه برهنه ميرقصيدم و به جماعت فحش رکيک ميدادم . آخر شب به خش خش راديوي کهنه ام گوش ميدادم و حتما دنبال ميکردم که در گينه بيسائو چه خبر است!!!!!!!!
حتما به تلگراف را تل- قيراف مي گفتم و ا اپراتور پير دختر تل- قيراف خانه لاس خشکه ميزدم و از خبر هاي خاله زنکي غافل نميشدم!
اگر سوزنبان بودم نمي گذاشتم هيچ بچه اي روي ريل راه برود تا همه بدانند که راه آهن ارث پدر بزرگ من بوده!!!!!!
اگر سوزنبان بودم هفته اي يک بار به شهر ميرفتم جهت خريد و همان جنس هاي هميشگي را مي خريدم و التفاتي به نگاه عجيب فروشنده و نيشخند شاگرد گوساله اش نمي کردم.
اگر سوزنبان بودم حتما از رييس ام ميترسيدم- هر چند هيچ وقت نميديدمش- و کنجکاو نمي شدم که چرا همکاري ندارم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اگر سوزنبان بودم زندگي گس و بي هيجان ام را برايتان تعريف ميکردم...
اگر سوزنبان بودم.........................

No comments:

Post a Comment