سالهای خاکستری دهه شصت-فصل سوم
4- صدای نکره و سیمای منحوس.......
گاهی فکر میکنم مدیر پخش برنامه های کودک ایران پسر دائی کافکا بود. برای کودک هیچی واجب تر از رنگ و امید و شادی و بازی نیست. اما این چه ربطی به مدیر پخش برنامه های کودک ایران داشت با آن یاس فلسفی پنهان اش. بیشتر برنامه ها و کارتون ها که اغلب ساخت کشورهای کمونیستی بود درباره شخصیت های تنها و کم حرف بود که تنها دوستشان حیوانات متفکری بود که ساکت بودند اما حلال مشکلات صاحبانشان بودند. بخشی از کارتون ها هم متعلق به کشورهای شرق آسیا بودکه همگی درباره کودک-حیوان-جانوری بود که مادرشان را گم کرده بودند. این کاراکترها مسیر طولانی و پرخطری طی میکردند و دراین مسیر هر وقت به مشکلات بر میخوردند به خدا توکل میکردند و این جای خوشحالی داشت از آن جهت که این کشورها همه درباره خدا از بیخ عرب بودند(بودایی) بودند. ا ین هم یکی دیگر از معجزات انقلاب بود تا چشم ضد انقلاب در آید.!!صلا دوبلورهای ایران با هم پوز زنی داشتند که کدامیک کلمه مادر را جگر سوزتر ادا میکنند. از انصا ف نگذریم در این بین پلنگ صورتی و چند کارتون امریکایی مثل یوگی و گالبور و ..بود که مواقعی که کافکای وطنی در کمای فلسفی بود یک آدم خیری قاطی معجون برنامه ها میکرد و برای ما مثل معجزه بود(بماند پزو سرکوفت خواهر و برادر بزرگتر که " زمان شاه همه اش از این کارتون ها نشون میدادند"). اما خدا به دور روزهایی که یکی از اخترهای آسمان ولایت یا دو تا از کفتر های آستان بلاهت وفات میفرمود. همان برنامه های نهیلیستی هم قطع میشد و برنامه کودک تبدیل میشد به یک نقاشی آبدوخیاری که کسی 45 دقیقه روی آن داستان تعریف میکرد. داستان ها هم همگی در پیرمردی خوارکن یا جوانی هوسران بود که با یک حضرت(نقشش راهمیشه یک لامپ صد وات بازی میکرد) برخورد میکرد و متحول میشد و ما هم از تحول ایشان متهوع!
فیلم ها وسریال های بزرگسالان هم دست کمی از کارتون ها نداشت. اصلا در ایران برنامه ها سن و سال نداشت. فیلم ها که هفته ای یکبار-با قطره چکان – به ما خورانده میشد معمولا ساخت همان برادران کمونیست خد ا پرست بود. اکثر این فیلم ها داستان پارتیزانها بود که با نیروهای اشغال گر آلمان ناز نازی(آن زمان ما هم مثل مردم دنیا اشتباها فکر میکردیم هالوکاست افسانه نیست و نازی ها خیلی خبیث! ) میجنگیدند. اصولا فیلم ها جنگی بودند و به رحتمی خدا یک هنرپیشه زن زیر 50سال در آنها پیدا نمیشد.
یک یا دو برنامه ورزشی داشتیم که هر کدام هفته ای یک سا عت بودند. 15 دقیقه اول ورزش باستانی بود. این ورزش باستانی که در حق آن جفا شده و در دنیا ناشناخته مانده ؛عبارت بود از تعدادی پیرمرد شکم گنده بود که کسی با ضرب آنها را به رقص می آورد و آنها هم کونشان را به دوربین می کردند و شنا میرفتند یا میخوابیدند و یک در را بالا پایین میبردند که شایدبرای تقویت عضلات در مفید بود. بعد هم یک اشانتیونی از ورزشهای محبوب فقط در حد چند دقیقه نشان میدادند و دراین کار صرفه اقتصادی را هم رعایت میکردند مثلا صبر میکردند جام جهانی تمام شود بعد امتیاز پخش را نصف قیمت میخریدند و دو هفته بعد از اتمام مسابقات پخش میکردند.
البته گاهی هم تصاویر به دستشان نمی رسید مخصوصا اگر ماهواره ای بود. من که به استکبار جهانی مشکوک بودم. اصولا در صداو سیما هربرنامه ای که قرار بود به طریق ماهواره ای دریافت شود با مشکل برخورد میکرد. این تصاویر گاهی به دست تهیه کنندگان برنامه ها نمی رسید. گاهی دیر میرسید. حتما کلکی در کار بود. آیا استکبار جهانی که خودش صاحب ماهواره بود تصاویر رابا اتوبوس شرکت واحد میفرستاد که دیر به مقصد میرسیدند؟ آیا آدرس را با شیطنت اشتباه مینوشت تا تصاویر نرسند؟ آیا از این که همکاران مجری پشمالو در تلاش دریافت تصاویر هلاک شوند لذت میبرد؟؟؟ حتما کلکی در کار بود!!!!!!!
برنامه محبوبی بود که اساس آن همین تصاویر ماهواره ای بود.دیدنیها! این برنامه تصاویر ماهواره ای را که هرروز از دویست سیصد کانال دنیا شبانه روز پخش میشدند را با جرح و تعدیل اسلامی نشان میداد که انصافا هم مفرح بود. بر خلاف برنامه های دیگر مجری بشدت خوش تیپ و خوش صدایی(مدیر پخش برنامه هاگاهی خون به مغزش نمیرسید و کارهای مفید هم میکرد.) داشت.
............ادامه دارد
No comments:
Post a Comment