در اين سرماي سگ كش...
در اين طوفان بيرحم....
اگر گرمي لبهاي تو نبود !
اگر رنگ طلايي پوستت نبود !
اگر لرزش موزون اندامت نبود !
حتما دق ميكردم از تنهايي....
ويسكي عزيز.
ببخش كه مي بلعمت!
به سلامتي خودت !
Saturday, January 25, 2003
Thursday, January 23, 2003
دماغم ماليد به خاك.....كله ام رفت تو ابرها...
دماغم ماليد به خاك.....كله ام رفت تو ابرها...
"بيشتر تاب بده"....
كله ام گير كرد به بال يه عقاب! شاكي با گوشه چشم نگام كردو بالش رو پس كشيد...
دهنم باز بود ..كرم فكر كرد يكي از چاله هاي زمينه..ولي از صداهاش فهميد ادرس رو اشتباه اومده...
"بيشتر تاب بده".....
شيرجه ميزنم تو خاك ...يه هو ميپرم هوا!
شيرجه ميزنم تو خاك ...يه هو ميپرم هوا!
ديگه نه به خاك ميچسبم...نه خيلي هوايي ميشم !
" بيشتر تاب بده"...
كسي نيست كه يه بچه كروكديل رو بيشتر تاب بده ؟؟؟؟
دماغم ماليد به خاك.....كله ام رفت تو ابرها...
"بيشتر تاب بده"....
كله ام گير كرد به بال يه عقاب! شاكي با گوشه چشم نگام كردو بالش رو پس كشيد...
دهنم باز بود ..كرم فكر كرد يكي از چاله هاي زمينه..ولي از صداهاش فهميد ادرس رو اشتباه اومده...
"بيشتر تاب بده".....
شيرجه ميزنم تو خاك ...يه هو ميپرم هوا!
شيرجه ميزنم تو خاك ...يه هو ميپرم هوا!
ديگه نه به خاك ميچسبم...نه خيلي هوايي ميشم !
" بيشتر تاب بده"...
كسي نيست كه يه بچه كروكديل رو بيشتر تاب بده ؟؟؟؟
Wednesday, January 22, 2003
نويسنده رواني اين صفحه خوابه!
حالا من دارم تايپ ميكنم....اخه اين ديوونه تارك دنيا داره اسم ما كروكديل ها رو بدنام ميكنه!
وقتي كه شب بشه ..وقتي كه بوي گند مرداب اسير بوي نيلوفر بشه
براتون نامه مينويسم.....
نامه هاي شاد نه غمبادك!
مثل اين يارو!
اوه اوه اومد...من بعدا بر ميگردم1
" اوهوي...چخه پدر سگ...مگه نگفتم برو تو بركه ات در هم باز نكن...حال كه اينجوره امروز برنامه كودك هم بي برنامه كودك !!!"
حالا من دارم تايپ ميكنم....اخه اين ديوونه تارك دنيا داره اسم ما كروكديل ها رو بدنام ميكنه!
وقتي كه شب بشه ..وقتي كه بوي گند مرداب اسير بوي نيلوفر بشه
براتون نامه مينويسم.....
نامه هاي شاد نه غمبادك!
مثل اين يارو!
اوه اوه اومد...من بعدا بر ميگردم1
" اوهوي...چخه پدر سگ...مگه نگفتم برو تو بركه ات در هم باز نكن...حال كه اينجوره امروز برنامه كودك هم بي برنامه كودك !!!"
Friday, January 17, 2003
Wednesday, January 15, 2003
..اي ..آفت.......
ه..ي ..فتا.....
نسيم سپيده دم با مژه هام شوخي ميكرد. نم صبح خواب از صورتم ميشست.
ولي اين صدا !!
اي آفتاب.....
اين صدا رو نمي فهميدم! شايد يه نغمه آسماني بود....يه سروش.....
يه پيغام كه فقط براي من فرستاده شده !
گوشهام رو تيز كردم....
اي افتاب.....
افتاب زندگي؟ افتاب عشق؟ دوستي؟؟
چي ميتونست باشه؟؟
اين بار واضح بود:
" بابا يه آفتابه بده اين بچه شلوارشو خراب كرده "
صداي زن همسايه بود....
بازم بچه همسايه بود و دسته گل جديد !
مارو بگو كه....به ما پيامبري نمياد !!!!
ه..ي ..فتا.....
نسيم سپيده دم با مژه هام شوخي ميكرد. نم صبح خواب از صورتم ميشست.
ولي اين صدا !!
اي آفتاب.....
اين صدا رو نمي فهميدم! شايد يه نغمه آسماني بود....يه سروش.....
يه پيغام كه فقط براي من فرستاده شده !
گوشهام رو تيز كردم....
اي افتاب.....
افتاب زندگي؟ افتاب عشق؟ دوستي؟؟
چي ميتونست باشه؟؟
اين بار واضح بود:
" بابا يه آفتابه بده اين بچه شلوارشو خراب كرده "
صداي زن همسايه بود....
بازم بچه همسايه بود و دسته گل جديد !
مارو بگو كه....به ما پيامبري نمياد !!!!
Friday, January 10, 2003
Thursday, January 09, 2003
" قدرت الله عليخاني در نطق خود خطاب به گروهها گفت: قبل از ارايه سخنانم يكي از دوستان نزد من آمد و گفت باز راستيها شما را تحريك كردهاند و من در پاسخ گفتم من نه راست بودم، نه راست هستم و نه خواهم شد. من 55 سال از عمرم ميگذرد و فردي اصولگرا و پيرو امام بوده و هستم. "
آدم چي بگه !!مرتيكه بي حيا....
انگار نه انگار زن و بچه مردم تو محلس اند !!!
آدم چي بگه !!مرتيكه بي حيا....
انگار نه انگار زن و بچه مردم تو محلس اند !!!
Wednesday, January 08, 2003
Tuesday, January 07, 2003
سوار يه اسب بودم....يه نيزه تو كمرش بود..دوخته بودنش به سقف...
دايره ميچرخيد و من و اسب چهار نعل ميتاختيم!....يه صدايي مثل اكارديون مي اومد..
بعضي ها دور دايره بودند و ضجه ميزدند....
حالا نميشد يه بار هم كه ما سواره ايم اينا اينجا نباشند كه جگر ادم رو كباب نكنند !!!!
سوار اسب بودم..يه نيزه تو كمرش..هنوز داشت ميچرخيد !
عجب اسب خريه ها !!!!!!!!
دايره ميچرخيد و من و اسب چهار نعل ميتاختيم!....يه صدايي مثل اكارديون مي اومد..
بعضي ها دور دايره بودند و ضجه ميزدند....
حالا نميشد يه بار هم كه ما سواره ايم اينا اينجا نباشند كه جگر ادم رو كباب نكنند !!!!
سوار اسب بودم..يه نيزه تو كمرش..هنوز داشت ميچرخيد !
عجب اسب خريه ها !!!!!!!!
Monday, January 06, 2003
كلاس دوم دبستان يه روز يه دوستي وقتي داشتم ميخنديدم گفت:" ديوانه چو ديوانه ببيند خوشش آيد!"
خيلي بهم بر خورد ..گفتم تلافي ميكنم ..800 سال بعد كه رفتم دانشگاه ديدم ادمها دو دسته اند: 1- ديوانه 2- غير قابل تحمل
از شما چه پنهون من اولي روانتخاب كردم...چشتون روز بد نبينه هفته قبل يه سري از اون ديوونه هاي خطرناك رو ورداشتم بردم به سرزمين موعود كروكديل ها -فلوريدا-..15-16 ساعت رانندگي! اما كلي چيز ياد گرفتم.
فهميدم تو دنيا هيچكس كليه اش به سالمي كليه قندون نيست! فهميدم ديوونه ها يا ميخورن يا ميشاشن يا پرت و پلا ميگن! يا هرسه با هم !!!
هر چند يه دونه كروكديل هم نديدم ولي مي ارزيد!
ياد اون دوست دبستاني افتادم ...جدي راست ميگفت !!!
" ديوانه چو ديوانه ببيند خوشش آيد!"
خيلي بهم بر خورد ..گفتم تلافي ميكنم ..800 سال بعد كه رفتم دانشگاه ديدم ادمها دو دسته اند: 1- ديوانه 2- غير قابل تحمل
از شما چه پنهون من اولي روانتخاب كردم...چشتون روز بد نبينه هفته قبل يه سري از اون ديوونه هاي خطرناك رو ورداشتم بردم به سرزمين موعود كروكديل ها -فلوريدا-..15-16 ساعت رانندگي! اما كلي چيز ياد گرفتم.
فهميدم تو دنيا هيچكس كليه اش به سالمي كليه قندون نيست! فهميدم ديوونه ها يا ميخورن يا ميشاشن يا پرت و پلا ميگن! يا هرسه با هم !!!
هر چند يه دونه كروكديل هم نديدم ولي مي ارزيد!
ياد اون دوست دبستاني افتادم ...جدي راست ميگفت !!!
" ديوانه چو ديوانه ببيند خوشش آيد!"
Subscribe to:
Posts (Atom)