ميدانم كه اين كاغذ پاره ديگر نمي خواني.مي دانم كه از تكرار خسته اي!من نيز!
اما چه كنم كه زمين گرد است و ميچرخد به دور خويش! همچو مجنوني بر گرد ليلي!
و هر چه بر آنست و بر وي دل بسته چون وي ميگرددبه دور خويش, كه ميهمان را رسم ميزبان خوشايند است.
تا كي زنجير بگسلد و ما نيز ماهي شويم بدور از اين تكرار...
دورتر از زمين سرگردان در فضا...
تنها و نظاره گر....
No comments:
Post a Comment