چهل سال و چهل روز در غار بودم تا كه ندا در رسيد:
"هان كوراكوديل!
برخيز و امت ما را بر ما بخوان!
اين است كتاب جديد ما"
بر خود لرزيدم و بر پرينتر خيره شدم.
تفو بر اين چرخ گردون ! پرينتر جوهر نداشت.
چهل بار دعا خواندم وزانو زدم.
هيچ صدايي نشنيدم تا كه
از غار مجاور صداي پرينتر آمد!!!!
No comments:
Post a Comment