Tuesday, June 21, 2005

وصف الپشم
در اصطبل را چون باز کردند....... طرفدارانت حرف آغاز کردند
که به به شهردار پشم فغفور!....... شود گر خواب باشی رئیس جمهور
تو گفتی که دموکراسی هم زشته...... روا نیست اینها این حرف مفته
بگفتندت که ابن پشم باشی....... که با تقوا و دور از حشم باشی
ولی هر کس که رویت را بدیده........ نماز خوف خوانده و رمیده !
اگر خرس و کلاغ و عنتر و مار......... بیامیزند گردی تو پدیدار
رها کن تخت را برگرد جنگل...... مباد فرزند آدم با تو کل کل
تو دیدی چون که هالیوود و افرنگ..... دراکولا بسازند زشت و خوش رنگ
تو هم شاید بیاری شانس مفتی...... چطور شد ؟؟خوشگلی؟ گردن کلفتی؟
تو گفتی که جماعت کور هستند؟...... زعقل و فهم کلا دور هستند؟
حیا کن بی خیال شو طفل خنذیر..... تو بالایی نباشی باش در زیر
تو چون چند بار پارس سگ شنیدی....... خوشت آمد بگفتی پس تو اینی
زریش و پشم و بوی تند جوراب...... خفه کردی تو نصفی نصف در خواب
تو بن لادن شدی ای جوجو آخوند...... چو پر کردند جیبت لیره و پوند
همونجا ها بمون تو سطل آشغال...... که ایران مر نگردد ملک دجال

No comments:

Post a Comment