Sunday, December 22, 2002

" سلام مامان"
"سلام چه خوب شد زنگ زدي! نگران بوديم!"
" بابا خبري كه نيست..شب يلدا چطوره! حتما همه جمعين!؟"
" اينجا تلويزيون ميگه دانشجوهاي ايراني رو گرفتن"
" اره..ولي بابا اون لاريجاني ديوونه است ...ولش كني عكس منو ميزنه جاي چه گوارا ميگه اين ايراني نارنجك بسته رفته كاخ سفيد رو آتيش بزنه!"
" ما ترسيديم همه دانشجوها رو دستگير نكنند!!"
" خدا از دهنت بشنوه مامان!!!"
فكرشو بكن ! همه بچه ها دور هم! اگه بشه هم سلولي ها رو انتخاب كرد من پايه ام...بعد هم نقشه فرار!
يكيشون قندون ..لازمه تو سلول همچين آدمي باشه....كه هرچي جفنگ بگي اونم باهات بياد..
يه دوست دارم كه همه عمرش درس خونده.. بدرد محاسبه قطر تونل و غيره ميخوره!
يه دوست هم داره كه درازه..ميدونين كه برا فرار دوست دراز از نون شب هم واجب تره!
چي ميشه!!!حدود ده سال ديگه تو چاه فاضلاب ...شرط ميبندم در چاه بجاي خيابون تو اتاق رئيس زندان باز ميشه!
يادتون نره ...كمپوت و سيگار!!!!كاردك و انبر هم كه حتما!
فرار از آلكاتراز...تو رزومه يه كروكديل غوغا ميكنه!

No comments:

Post a Comment