برف عزيز....
دوباره اومدي..چند وقتي يه كه هي قربون صدقه ات ميرم..برات شعراي آب زيپويي ام رو ميگم....اما حالا كه مياي داري گندش رو در مياري
چطوره كه هي زود به زود مياي؟؟ چطور اون وقت كه صبح زود مامانم كلاه پشمي ام رو ميكشيد سرم و من از غم مدرسه اشك تو چشام جمع ميشد كم مي اومدي؟؟
صداي كاشكي هاي منو نمي شنيدي؟؟ كر بودي؟ مي مردي بيشتر بياي ؟؟
حالا مهربون شدي؟ عين آدمهايي كه وقتي بهشون احتياج داري ناپديد ميشن...وقتي نداري مثل كوكوي ساعت ديواري سر هريه ساعت ميگن سلام!
ازت شاكي ام...هنوز هم به چشم قشنگي...ولي بيا و وقتي يه بچه آرزو ميكنه كه بجاي مدرسه ادم برفي درست كنه بيا!
بيا و يه خورده ادم باش!
حالا قهر نكن.....بازم به ما سر بزن....
No comments:
Post a Comment