مادرش آن بود كه هرروز پروخالي ميشد!
مادرش را كسي اول برايش نگه مي داشت.
لبان مادرش را كه مي بوسيد مست ميشد و بي حال!
بتدريج ياد گرفت كه مادرش را به دست بگيرد.
فهميد كه اگر مادرش را به زمين بكوبد همه مي دانند كه هنوز گرسنه است!
چه مي دانست غريبه اي كه هرروز مادرش را به دستش مي داد مادرش بود!!!!!
No comments:
Post a Comment