Friday, April 11, 2003

تقاطع فرهنگي يا سال مبارزه با گفتگوي تمدنها
دوست آفريقايي من:تو بايد تو اين تمرين به من كمك كني!
دوست ايراني من:بايد؟؟؟ باشه !!
دوست آفريقايي من:تو بايد يادداشت هات رو برام بياري!
دوست ايراني من: باشه بابا! به من شب تلفن كن قرار بداريم برات بيارم!
همون شب ساعت 4 بامداد.......
دوست آفريقايي من:الو سلام....يه سوال از تمرين ها داشتم!
دوست ايراني من: (به حال سكته مغزي در تختخواب) چي؟؟ چي شده!
دوست آفريقايي من:منم.....گنه توگو پالا لوبا....
دوست ايراني من: نگاه به ساعت+قطع ارتباط+فحش ناموس....
يك روز ديگر..
دوست آفريقايي من:ميشه همه اين كتاب رو براي من كپي كني؟؟
من: چي؟ من الان دو ساعته تورو شناختم...چقدر خونگرمي ماشالله! من بهت نشون ميدم دستگاه كپي چطور كار ميكنه..(فحش ركيك در دل)
دوست آفريقايي من:نه...ميگم خودت گپي كني..
من: (خوشگلي يا تار خوب ميزني؟) من گرفتارم ببين دستگاه تو اون اتاق..
دوست آفريقايي من:نه من ميگم...
من: خدا حافظ (در حال فرار رسمي+فحش هايي كه كيبورد از نوشتنش شرم دارد)
يك ظهر داغ زمستاني......
دوست آفريقايي من:اين پروژه رو چطور انجام ميدي؟؟
دوست هندي من: (من يك كلمه از حرفهاش رو نمي فهمم!! ) بهت اي-ميل ميزنم..
دوست آفريقايي من انگليسي رو اونطور كه ميخواد صحبت ميكنه....
مهم نيست مردم چقدر ميفهمن..اين مشكل اونهاست نه اون
دوست آفريقايي من دنيا رو مهم فرض نمي كنه....
دوست آفريقايي من دنيا رو براي خودش تعريف ميكنه....
دوست آفريقايي من هميشه سوال ميكنه ...حتي اگه استاد هم نفهمه چي ميگه!
دوست آفريقايي من زندگي رو بلده...
شايد اون رو از سوزش آفتاب افريقا....شايد از گرسنگي و بيماري ياد گرفته...
شايد از سادگي خود زندگي كه ما اينقدر سخت فرضش ميكنيم....
دوست آفريقايي من حسادت من رو بر مي انگيزه...
دوست آفريقايي من..اومد....بچه ها فرار كنيد !!!!!!

No comments:

Post a Comment