شيخ ما چو از حبس بدر شد ورا پيشواز آمدند و بدو مصافحه بسي كردند و هر جاي ايشان كه پسنديده بود بوسه زدند...
برآشفت كه : شما را چه شده؟
گفتند: همي گاه اصلاحات است وما بر شما نيازمند...
شيخ گفت: هه!!!؟؟؟؟!
گفتند: شجري نشانده ايم نامش اصلاحات كه چون آنرا بر گرده روحاني حكيمي بسته نكنيم كك و عقرب و قراس هاپرز بر وي حمله برند و همي خدايگان عالم نظر از ما بگرداند و پسران ما تا هفت نسل از مردي ساقط گردند و دختران ما طفل در رحم نگيرند...
شيخ گفت: بدين سنوات كه در حبس بودمي همي ذكورين فرزند اكبرم سرم به افزاري ميتراشيد "مووزر" نام ..كه بسي قلقلك بر ما فراهم گردانيدي اما سر همواره تراشيده گردانيدي كه در روايت است كه سر تراشيده به زير عمامه به! كه در وي خوشتر نشستي و كثرت عرق بر فرقت ملاج تجمع نكردي....پس مرا با اصلاحات چه كار كه به قدر خويش اصلاح همي كردمي...شما را اصلاح بايد كه بر فرق و روي شما پشم بسي انباشته گرديده و چو اصحاب هياپيه غرب مي نماييد..
يكي گفت: پنداري آقا رو مار زده!! اين آقا ديگه برا ما آقا نميشه!! ما يه همشهري داشتيم....
شيخ به انگشت سبابه سه بار سر بخارانيد و چهل ميليون ركعت نماز كرد تا ابليس نااميد گردد.....
و ان الله مع المصلحين....
No comments:
Post a Comment