انگار ديروز بود!
وقتي كه اشكهام رو پاك كردم لاي ابرها بودم...
بعد مهموندار هواپيما اومد....
با لبخند هميشگي و سينه هاي برجسته اش...
يقه ام رو گرفت و از پنجره آويزونم كرد....
تنم كه به ابرها ماليده ميشد...
گفت: ديدي؟؟خوبه حالا بلند پروازي ؟؟؟؟؟؟
No comments:
Post a Comment