آهای مردم دنیا .....!
بیایید همه دستهای همدیگر را بگیریم
بعد بپیچونیم تا همه از درد داد بزنیم
بعد دستها رو ول کنیم بریم سر کارامون
یه ورزشی هم کردیم
Friday, December 16, 2005
Tuesday, December 06, 2005
Tuesday, November 29, 2005
Monday, November 21, 2005
Tuesday, October 25, 2005
فراموشتم کردم که هستی.........تو که ژنده پوشی و مستی..
کژمژ میرفتی راه صاف را..گم کرده بودی کوه قاف را!
دود میکردی دود سفید..شعر میخواندی شعر امید!!!
گرفته بودی ما رو!.!!!!!!!!!
کاسه گذاشته بودی برای پول...جیرینگ جیرینگ میکردند سکه های نامعقول..
کت پاره میپوشیدی انگار......خواب خوش میدی انگار........
بخت و اقبال پس چی شد؟........ما خواب بودیم دنیا مال کی شد؟؟؟؟؟
دنباله حرفهای قدیم ...به لبت سکوتی دوخته بودی با لحیم
"سروصدا اما چاره نیست...عاشقی پینه این کفش پاره نیست"
آواز میخواندی نامفهوم....عسل میفروختی شاید هم موم!!!
سکه ای برات انداختم..اخم کردی خودم را باختم!
سکه آیا کم بود؟؟ اخم ات آیا عکس غم بود؟؟
شاید اما فهمیدی؟؟ گول زن ناشی بودم رنجیدی؟؟؟
من و تو عکس یک قابیم..قاب ها خالی اند ما خوابیم!
مانده ایم چار چنگول آویزان...لنگ ماندن خوش کرده مهمان
جای ما ها اینجا نیست..دور هم همینست حاشا روا نیست...
سکه هایت را قسمت کردی.....دعا کردی ..لعنت کردی
سرت را چرخاندی به سویی دیگر...من هم خرامیدم به کویی دیگر.
کژمژ میرفتی راه صاف را..گم کرده بودی کوه قاف را!
دود میکردی دود سفید..شعر میخواندی شعر امید!!!
گرفته بودی ما رو!.!!!!!!!!!
کاسه گذاشته بودی برای پول...جیرینگ جیرینگ میکردند سکه های نامعقول..
کت پاره میپوشیدی انگار......خواب خوش میدی انگار........
بخت و اقبال پس چی شد؟........ما خواب بودیم دنیا مال کی شد؟؟؟؟؟
دنباله حرفهای قدیم ...به لبت سکوتی دوخته بودی با لحیم
"سروصدا اما چاره نیست...عاشقی پینه این کفش پاره نیست"
آواز میخواندی نامفهوم....عسل میفروختی شاید هم موم!!!
سکه ای برات انداختم..اخم کردی خودم را باختم!
سکه آیا کم بود؟؟ اخم ات آیا عکس غم بود؟؟
شاید اما فهمیدی؟؟ گول زن ناشی بودم رنجیدی؟؟؟
من و تو عکس یک قابیم..قاب ها خالی اند ما خوابیم!
مانده ایم چار چنگول آویزان...لنگ ماندن خوش کرده مهمان
جای ما ها اینجا نیست..دور هم همینست حاشا روا نیست...
سکه هایت را قسمت کردی.....دعا کردی ..لعنت کردی
سرت را چرخاندی به سویی دیگر...من هم خرامیدم به کویی دیگر.
Tuesday, October 11, 2005
Saturday, October 08, 2005
دوست عزیز آفریقایی
که نمی تونم اسمت رو تلفظ کنم
از این که همسرت سقط شده و تو مجبوری همه پولهاش رو که چند میلیون دلار هم هست به یک نفر بدی و اون قرعه هم از طریق ای-میل به من افتاده خیلی ممنون!
از اونجایی که در سبقه تاریخی زندگی من از این اتفاقات نیافتاده و حالا هم حس سنت شکنی نیست!
بیا و بجای فرستادن پول برای من همه اش رو بده به همسایه هات که دارن از گشنگی و ایدز میمیرند
قربونت!
بچه رو ببوس
که نمی تونم اسمت رو تلفظ کنم
از این که همسرت سقط شده و تو مجبوری همه پولهاش رو که چند میلیون دلار هم هست به یک نفر بدی و اون قرعه هم از طریق ای-میل به من افتاده خیلی ممنون!
از اونجایی که در سبقه تاریخی زندگی من از این اتفاقات نیافتاده و حالا هم حس سنت شکنی نیست!
بیا و بجای فرستادن پول برای من همه اش رو بده به همسایه هات که دارن از گشنگی و ایدز میمیرند
قربونت!
بچه رو ببوس
Friday, September 09, 2005
Monday, August 15, 2005
Saturday, August 06, 2005
Tuesday, July 19, 2005
"بچه جون نکن! چشات رو نمال! دستت میکروب داره"
"نکن مامان! دستت رو نکن تو دهنت"
"دستت رو نکن تو گوشت پرده گوشت پاره میشه"
"نکن بچه!! دهک!!! دستت رو نکن تو دماغت عیبه؟!!!!!!!"
" خجالت بکش بچه؟؟ دست نزن به اونجات؟؟!"
-- مامان من ده تا انگشت دارم...پس باهاشون چیکار کنم؟؟؟؟؟
مادر چند لحظه فکر کرد..چون جوابی نداشت ساکت به افق اشاره کرد...
بچه هم مثل اون با انگشتش به افق اشاره کرد
عکاس برای ثبت این لحظه در تاریخ یک عکس گرفت..........
..................................................................
..................................................................
فیلم عکاس سوخت ..مادر آلزایمر گرفت و بچه بزرگ شدواین صحنه در هیچ جای تاریخ ثبت نشد
مگر در انگشت بچه
"نکن مامان! دستت رو نکن تو دهنت"
"دستت رو نکن تو گوشت پرده گوشت پاره میشه"
"نکن بچه!! دهک!!! دستت رو نکن تو دماغت عیبه؟!!!!!!!"
" خجالت بکش بچه؟؟ دست نزن به اونجات؟؟!"
-- مامان من ده تا انگشت دارم...پس باهاشون چیکار کنم؟؟؟؟؟
مادر چند لحظه فکر کرد..چون جوابی نداشت ساکت به افق اشاره کرد...
بچه هم مثل اون با انگشتش به افق اشاره کرد
عکاس برای ثبت این لحظه در تاریخ یک عکس گرفت..........
..................................................................
..................................................................
فیلم عکاس سوخت ..مادر آلزایمر گرفت و بچه بزرگ شدواین صحنه در هیچ جای تاریخ ثبت نشد
مگر در انگشت بچه
Saturday, July 16, 2005
"کرگدن ها تنها سفر میکنند"
سایه های میله زندان نیست ...چروک صورت
ترک حقیقت است که میترکند سنگان صلب به عظمتش
خط افق زیباست نه زانرو که دوراست..بدان سبب که دست نیافتنی است
قصه ایمان نیست غصه تردید هاست و لرزش لغزش ها
شامگاهان بادها موهوم تر می وزند و شیاطین خبیثانه تر می خندند..
و کو که بازداردشان از جشن و سرور؟
و ندانستیم اما چه کسی دنیا را هماره پسندیده به کام ایشان؟؟
آنکس که نترسید از غور به دریای عمیق و نه از شدت موج.....
و نپسندید لباس عافیت به بهای دست شستن از غم تصلیب مسیح!
که کجا ماند خط خط سایه های بند این لباس را؟
د رکنج خلوت تاریکی حفره..خلقت نور نیست کم معجزت!!!!!
نیست ارزان حک نام خویش بر سنگ خارای ذهن مردمان همیشه خواب ....................!
بگذار که خاموش باشند ادمیان که آدمیان به تاریخ کرور کرور اند و مردان اندک (شاید چند صد)
بگذار که خوشبخت بمانند سعیدان که در کرکر خنده هاشان شاید پنهان کنند سوزش سرمای حسد را
وبمان دست نیافتنی چو گنجی ناپیدا بر بستر نمور این خاک فرسوده
که یک مرد گنجی به از صد هزار !
سایه های میله زندان نیست ...چروک صورت
ترک حقیقت است که میترکند سنگان صلب به عظمتش
خط افق زیباست نه زانرو که دوراست..بدان سبب که دست نیافتنی است
قصه ایمان نیست غصه تردید هاست و لرزش لغزش ها
شامگاهان بادها موهوم تر می وزند و شیاطین خبیثانه تر می خندند..
و کو که بازداردشان از جشن و سرور؟
و ندانستیم اما چه کسی دنیا را هماره پسندیده به کام ایشان؟؟
آنکس که نترسید از غور به دریای عمیق و نه از شدت موج.....
و نپسندید لباس عافیت به بهای دست شستن از غم تصلیب مسیح!
که کجا ماند خط خط سایه های بند این لباس را؟
د رکنج خلوت تاریکی حفره..خلقت نور نیست کم معجزت!!!!!
نیست ارزان حک نام خویش بر سنگ خارای ذهن مردمان همیشه خواب ....................!
بگذار که خاموش باشند ادمیان که آدمیان به تاریخ کرور کرور اند و مردان اندک (شاید چند صد)
بگذار که خوشبخت بمانند سعیدان که در کرکر خنده هاشان شاید پنهان کنند سوزش سرمای حسد را
وبمان دست نیافتنی چو گنجی ناپیدا بر بستر نمور این خاک فرسوده
که یک مرد گنجی به از صد هزار !
Tuesday, July 05, 2005
Saturday, July 02, 2005
دو تایی بمونیم تو جزیره!
دراز بیافتیم رو شن ها! بعد بفهمیم رابینسون کروزو هم تو جزبره است!
کون لخت بپره از کوه پایین و شروع کنه نیچه بازی در آوردن ....ما هم با آجر بزنیم تو سرش که آرامش صدفها رو به هم نزنه!
بعد هم چوبها یی که برا علامت دادن به کشتی ها میسوزونه قایم کنیم تا کشتی ها عوضی برن و ما بخندیم......
دراز بیافتیم رو شن ها! بعد بفهمیم رابینسون کروزو هم تو جزبره است!
کون لخت بپره از کوه پایین و شروع کنه نیچه بازی در آوردن ....ما هم با آجر بزنیم تو سرش که آرامش صدفها رو به هم نزنه!
بعد هم چوبها یی که برا علامت دادن به کشتی ها میسوزونه قایم کنیم تا کشتی ها عوضی برن و ما بخندیم......
Monday, June 27, 2005
چشمهام کمی ضعیف شده ..دورترها رو تار می بینه!
عینکم رو برداشتم. حوصله دیدن دورترها رو نداشتم. مثل همه در دیدن نزدیک ها مشکل نداشتم. البته شاید!
نه قهوه تلخ تر از همیشه بود نه دهنم شیرین تر از همیشه..شاید هم فقط تلخی یک عصر همیشگی یکشنبه بود.
گفتم " نقاشی بلد نیستم"
گفت" عیبی نداره! خط خطی کن. فقط باید قاب رو پر کنی"
گفتم " چی؟"
گفت" وقتی پر شد خیلی مهم نیست هر خط چه مفهومی داره!!"
گفتم "برا دل خوشی من اینا رو میگی! نمیشه "
گفت" شده! میشه !!"
یک خط آبی کشیدم.با یک قرمز عمودی...زرد اریب با یک ضربدر سبز.
گفت" دیدی؟ خیلی هم بد نیست"
خیلی هم بد نبود. چند لکه رنگی هم اضافه کردم.دایره های نارنجی...لکه های بی نظم طوسی. رنگ های بی پیرایه امیدوار کننده...
گفت که خوب شد! که کار داره و باید بره..همیشه همینو میگه.
خوب نگاه کردم. بنظر متعادل و قشنگ می اومد. وسوسه شدم با عینک نگاهش کنم. وقتی عینک زدم یه هو خشکم زد! پرده یکباره سیاه بود. هیچ رنگی پیدا نبود!
نفهمیدم همه لک های رنگ وارنگ با اون خطهای متناسب چی شدند. شاید خاصیت پرده این بود! و مثل همیشه رنگهای من چیزجدایی از پرده بودند.
عینک دوربین ام رو زدم کنار. نمی خواستم پرده رو همش سیاه ببینم! هر چند دیگه به چشم نزدیک بین هم رنگها قابل تشخیص نبود. پرده رو پاره کردم. رفتم که بسپارمش به سطل آشغال. غریبه ای پرده سیاهش رو پاره میکرد تا بسپاره به سطل آشغال.
چیزی برای سرزنش کردن باقی نبود یا کسی. شاید هم فقط تقصیر یک عصر همیشگی یکشنبه بود و یا شاید تقصیر عینک!
عینکم رو برداشتم. حوصله دیدن دورترها رو نداشتم. مثل همه در دیدن نزدیک ها مشکل نداشتم. البته شاید!
نه قهوه تلخ تر از همیشه بود نه دهنم شیرین تر از همیشه..شاید هم فقط تلخی یک عصر همیشگی یکشنبه بود.
گفتم " نقاشی بلد نیستم"
گفت" عیبی نداره! خط خطی کن. فقط باید قاب رو پر کنی"
گفتم " چی؟"
گفت" وقتی پر شد خیلی مهم نیست هر خط چه مفهومی داره!!"
گفتم "برا دل خوشی من اینا رو میگی! نمیشه "
گفت" شده! میشه !!"
یک خط آبی کشیدم.با یک قرمز عمودی...زرد اریب با یک ضربدر سبز.
گفت" دیدی؟ خیلی هم بد نیست"
خیلی هم بد نبود. چند لکه رنگی هم اضافه کردم.دایره های نارنجی...لکه های بی نظم طوسی. رنگ های بی پیرایه امیدوار کننده...
گفت که خوب شد! که کار داره و باید بره..همیشه همینو میگه.
خوب نگاه کردم. بنظر متعادل و قشنگ می اومد. وسوسه شدم با عینک نگاهش کنم. وقتی عینک زدم یه هو خشکم زد! پرده یکباره سیاه بود. هیچ رنگی پیدا نبود!
نفهمیدم همه لک های رنگ وارنگ با اون خطهای متناسب چی شدند. شاید خاصیت پرده این بود! و مثل همیشه رنگهای من چیزجدایی از پرده بودند.
عینک دوربین ام رو زدم کنار. نمی خواستم پرده رو همش سیاه ببینم! هر چند دیگه به چشم نزدیک بین هم رنگها قابل تشخیص نبود. پرده رو پاره کردم. رفتم که بسپارمش به سطل آشغال. غریبه ای پرده سیاهش رو پاره میکرد تا بسپاره به سطل آشغال.
چیزی برای سرزنش کردن باقی نبود یا کسی. شاید هم فقط تقصیر یک عصر همیشگی یکشنبه بود و یا شاید تقصیر عینک!
Saturday, June 25, 2005
تبریک به احمدی نژاد که مدرک دکتراش فحشی یه به هر کی دو کلاس درس خونده……
تبریک به اونهایی که رای ندادن و حالا می خواهند نافرمانی مدنی کنند !!!! البته اگه الان بیضه اش رو دارند!!
تبریک به الله کرم به ده نمکی به شریعتمداری که باید وزارت کشور-فرهنگ و اطلاعات رو بین خودشون تقسیم کنند
تبریک به پهلوی ها..به رجوی ها به زنگ زده های سیاسی که حالا راحت تر در گوش بوش می خونن که حمله به ایران رو جلو بیاندازه
تبریک به اونها که به قضا قدر کولی مفتی می دن
تبریک به چفیه دارها…. به پشمالوهای عقده ای ….به روضه خونها….
تبریک به گشنه هایی که باز با بوی غذا گول خوردن تاچند سال بعد بفهمن چی خوردن ؟؟!
تبریک به کروکدیل که حالا میتونه خبرهای سیاسی رو ول کنه و برگرده به دنیای سورئالیستی خودش که تو اون نه کسی حرفهاش رو می فهمه و نه می خونه
تبریک به ارابه بیرحم تاریخ که یک بار دیگه با پوزخند از رو همه ما رد شد….
تبریک به اونهایی که رای ندادن و حالا می خواهند نافرمانی مدنی کنند !!!! البته اگه الان بیضه اش رو دارند!!
تبریک به الله کرم به ده نمکی به شریعتمداری که باید وزارت کشور-فرهنگ و اطلاعات رو بین خودشون تقسیم کنند
تبریک به پهلوی ها..به رجوی ها به زنگ زده های سیاسی که حالا راحت تر در گوش بوش می خونن که حمله به ایران رو جلو بیاندازه
تبریک به اونها که به قضا قدر کولی مفتی می دن
تبریک به چفیه دارها…. به پشمالوهای عقده ای ….به روضه خونها….
تبریک به گشنه هایی که باز با بوی غذا گول خوردن تاچند سال بعد بفهمن چی خوردن ؟؟!
تبریک به کروکدیل که حالا میتونه خبرهای سیاسی رو ول کنه و برگرده به دنیای سورئالیستی خودش که تو اون نه کسی حرفهاش رو می فهمه و نه می خونه
تبریک به ارابه بیرحم تاریخ که یک بار دیگه با پوزخند از رو همه ما رد شد….
Wednesday, June 22, 2005
Tuesday, June 21, 2005
وصف الپشم
در اصطبل را چون باز کردند....... طرفدارانت حرف آغاز کردند
که به به شهردار پشم فغفور!....... شود گر خواب باشی رئیس جمهور
تو گفتی که دموکراسی هم زشته...... روا نیست اینها این حرف مفته
بگفتندت که ابن پشم باشی....... که با تقوا و دور از حشم باشی
ولی هر کس که رویت را بدیده........ نماز خوف خوانده و رمیده !
اگر خرس و کلاغ و عنتر و مار......... بیامیزند گردی تو پدیدار
رها کن تخت را برگرد جنگل...... مباد فرزند آدم با تو کل کل
تو دیدی چون که هالیوود و افرنگ..... دراکولا بسازند زشت و خوش رنگ
تو هم شاید بیاری شانس مفتی...... چطور شد ؟؟خوشگلی؟ گردن کلفتی؟
تو گفتی که جماعت کور هستند؟...... زعقل و فهم کلا دور هستند؟
حیا کن بی خیال شو طفل خنذیر..... تو بالایی نباشی باش در زیر
تو چون چند بار پارس سگ شنیدی....... خوشت آمد بگفتی پس تو اینی
زریش و پشم و بوی تند جوراب...... خفه کردی تو نصفی نصف در خواب
تو بن لادن شدی ای جوجو آخوند...... چو پر کردند جیبت لیره و پوند
همونجا ها بمون تو سطل آشغال...... که ایران مر نگردد ملک دجال
در اصطبل را چون باز کردند....... طرفدارانت حرف آغاز کردند
که به به شهردار پشم فغفور!....... شود گر خواب باشی رئیس جمهور
تو گفتی که دموکراسی هم زشته...... روا نیست اینها این حرف مفته
بگفتندت که ابن پشم باشی....... که با تقوا و دور از حشم باشی
ولی هر کس که رویت را بدیده........ نماز خوف خوانده و رمیده !
اگر خرس و کلاغ و عنتر و مار......... بیامیزند گردی تو پدیدار
رها کن تخت را برگرد جنگل...... مباد فرزند آدم با تو کل کل
تو دیدی چون که هالیوود و افرنگ..... دراکولا بسازند زشت و خوش رنگ
تو هم شاید بیاری شانس مفتی...... چطور شد ؟؟خوشگلی؟ گردن کلفتی؟
تو گفتی که جماعت کور هستند؟...... زعقل و فهم کلا دور هستند؟
حیا کن بی خیال شو طفل خنذیر..... تو بالایی نباشی باش در زیر
تو چون چند بار پارس سگ شنیدی....... خوشت آمد بگفتی پس تو اینی
زریش و پشم و بوی تند جوراب...... خفه کردی تو نصفی نصف در خواب
تو بن لادن شدی ای جوجو آخوند...... چو پر کردند جیبت لیره و پوند
همونجا ها بمون تو سطل آشغال...... که ایران مر نگردد ملک دجال
Wednesday, June 15, 2005
کروکدیل رای میدهد!
نظر به اینکه از خودمون خسته شدم که پشتکارنداریم و دوست داریم با همه چیز قهر کنیم..
نظر به اینکه هنوز خیلی ها نمی دونند مردم از دو چیز متنفرند:رضا شاه –حزب اللهی چه برسه به ترکیبش!
نظر به اینکه توله هایی که دنبال هاشمی لیس لیس میکنند منو یاد بچه مدرسه های دوران هیتلر می اندازند!
نظر به اینکه رضا خاتمی کم مونده به رهبر فحش خوار مادر بده که خیلی می چسبه
نظر به اینکه اگه احمدی نزاد رئیس بشه همه مون رو زنده زنده می خوره
نظر به اینکه من به خاتمی رای ندادم چون حدس می زدم چی میشه ولی الان نمی تونم حدسی بزنم واین هیجان انگیزه
نظر به اینکه اگه چیزی بهتر نشه شاید بدتر هم نشه
نظر به اینکه تحریمیون بالاخره نگفتن آ خرش چی میشه
نظر به اینکه .........
نظر به اینکه معین از هیچی بهتره
دبیر انجمن خزندگان اصلاح و طرب
= شایعه تعلق احمدی نزاد به این گروه کذب محض است. همچین جونوری رو فقط آدمها می تونن بار بیا رن!
نظر به اینکه از خودمون خسته شدم که پشتکارنداریم و دوست داریم با همه چیز قهر کنیم..
نظر به اینکه هنوز خیلی ها نمی دونند مردم از دو چیز متنفرند:رضا شاه –حزب اللهی چه برسه به ترکیبش!
نظر به اینکه توله هایی که دنبال هاشمی لیس لیس میکنند منو یاد بچه مدرسه های دوران هیتلر می اندازند!
نظر به اینکه رضا خاتمی کم مونده به رهبر فحش خوار مادر بده که خیلی می چسبه
نظر به اینکه اگه احمدی نزاد رئیس بشه همه مون رو زنده زنده می خوره
نظر به اینکه من به خاتمی رای ندادم چون حدس می زدم چی میشه ولی الان نمی تونم حدسی بزنم واین هیجان انگیزه
نظر به اینکه اگه چیزی بهتر نشه شاید بدتر هم نشه
نظر به اینکه تحریمیون بالاخره نگفتن آ خرش چی میشه
نظر به اینکه .........
نظر به اینکه معین از هیچی بهتره
دبیر انجمن خزندگان اصلاح و طرب
= شایعه تعلق احمدی نزاد به این گروه کذب محض است. همچین جونوری رو فقط آدمها می تونن بار بیا رن!
Thursday, June 09, 2005
همه یادگارها رو فروختم....دمپایی های پاره رو که گز کرده بودند کوچه های خیس رو...نون های خشک جامونده از اره دندونها ....همه صد سالگی مادر بزرگ رو دادم رفت قاطی سماور ورشو و استکان کمر باریک و نعلبکی گل سرخی اش...
پیرمرد خنس قاپید صندلی شکسته ای که پنهان میکرد شکستگی کمرش رو پشت بهانه موریانه
پیرمرد با اون ریش بلندو ابروی کلفت و بوی بد دهنش همه رو چید روی تابوت متحرکی و با جیر جیر چرخش پاک کرد خاطرات مردم رو وسط یک ظهر داغ تابستون......
همه را برد و در ازاش نمک داد!
داد زد با صد شعف: " نون خشکی نمک !!"
شوری آیا بود شایسته آن همه شبرینی!
هیهات...
پیرمرد خنس قاپید صندلی شکسته ای که پنهان میکرد شکستگی کمرش رو پشت بهانه موریانه
پیرمرد با اون ریش بلندو ابروی کلفت و بوی بد دهنش همه رو چید روی تابوت متحرکی و با جیر جیر چرخش پاک کرد خاطرات مردم رو وسط یک ظهر داغ تابستون......
همه را برد و در ازاش نمک داد!
داد زد با صد شعف: " نون خشکی نمک !!"
شوری آیا بود شایسته آن همه شبرینی!
هیهات...
Wednesday, June 08, 2005
Saturday, May 21, 2005
Tuesday, May 10, 2005
Thursday, April 21, 2005
Tuesday, April 12, 2005
Friday, April 01, 2005
Saturday, March 26, 2005
و بالاخره حيوانات زمين را تسخير کردند !!!!
دوروبري ها چندان آرام نيستند عربده ميزنند چنگال نشان ميدهند
روزگار نو بهم تنه ميزند۰۰۰۰ بايد خوش باشم و آرزوهاي خوب کنم...اين مدام از يادم ميرود انگار بندهايم به چيزي ببند نيست غر ميزنم انگار!!!!!!اين خصلت ژنتيک ايراني را بايد ترک کنم امسال
۰۰۰۰۰به حيوانات لبخند ميزنم مهربان تر ميشوند غذايشان را با من تقسيم ميکنند و شهرشان را ۰۰۰گرسنه نباشم بهتر است
نوروز آمده و بايد خنده رو باشم برايم آرزو کنيد امسال حيوان خوبي باشم
نوروز خوش
دوروبري ها چندان آرام نيستند عربده ميزنند چنگال نشان ميدهند
روزگار نو بهم تنه ميزند۰۰۰۰ بايد خوش باشم و آرزوهاي خوب کنم...اين مدام از يادم ميرود انگار بندهايم به چيزي ببند نيست غر ميزنم انگار!!!!!!اين خصلت ژنتيک ايراني را بايد ترک کنم امسال
۰۰۰۰۰به حيوانات لبخند ميزنم مهربان تر ميشوند غذايشان را با من تقسيم ميکنند و شهرشان را ۰۰۰گرسنه نباشم بهتر است
نوروز آمده و بايد خنده رو باشم برايم آرزو کنيد امسال حيوان خوبي باشم
نوروز خوش
Friday, February 18, 2005
Tuesday, February 08, 2005
اگر سوزنبان بودم
اگر سوزنبان بودم يونيفرم مسخره ام را هر روز ميپوشيدم با آن کلاه قناس نوار آبي درز شلوارم مينشستم روي صندلي لهستاني درا يستگاه و زل مي زدم به تغيير نور آفتاب بر روي ريل هاي زنگ زده
اگر سوزنبان بودم پنهان نميکردم شکم چاقم را از ترس طعنه مردم و ميپوشيدم عرق گير تنگ سوراخدارم را دم ظهر و ميپراندم مگس هاي بيکارتر از خودم را از روي لکه هاي هفت رنگ ميز. شب ها فانوس برميداشتم و اطراف ايستگاه فضولي ميکردم و با چوب دنبال حيوانات بخت برگشته مي دویدم و کر کر ميخنديدم .گاهي اهرم ريل را ميکشيدم تاقطاري از ريل خارج شود و همه مسافران در جا سقط شوند. بعد از فردا شب فانوس به دست در واگن ها را باز مي كردم و با مرده ها چاق سلامتي ميکردم.
اگر سوزنبان بودم شبها از زيرزمين نمور انبار بطري شرابم را بر ميداشتم و مستانه جلوي نور فانوس نيمه برهنه ميرقصيدم و به جماعت فحش رکيک ميدادم . آخر شب به خش خش راديوي کهنه ام گوش ميدادم و حتما دنبال ميکردم که در گينه بيسائو چه خبر است!!!!!!!!
حتما به تلگراف را تل- قيراف مي گفتم و ا اپراتور پير دختر تل- قيراف خانه لاس خشکه ميزدم و از خبر هاي خاله زنکي غافل نميشدم!
اگر سوزنبان بودم نمي گذاشتم هيچ بچه اي روي ريل راه برود تا همه بدانند که راه آهن ارث پدر بزرگ من بوده!!!!!!
اگر سوزنبان بودم هفته اي يک بار به شهر ميرفتم جهت خريد و همان جنس هاي هميشگي را مي خريدم و التفاتي به نگاه عجيب فروشنده و نيشخند شاگرد گوساله اش نمي کردم.
اگر سوزنبان بودم حتما از رييس ام ميترسيدم- هر چند هيچ وقت نميديدمش- و کنجکاو نمي شدم که چرا همکاري ندارم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اگر سوزنبان بودم زندگي گس و بي هيجان ام را برايتان تعريف ميکردم...
اگر سوزنبان بودم.........................
اگر سوزنبان بودم يونيفرم مسخره ام را هر روز ميپوشيدم با آن کلاه قناس نوار آبي درز شلوارم مينشستم روي صندلي لهستاني درا يستگاه و زل مي زدم به تغيير نور آفتاب بر روي ريل هاي زنگ زده
اگر سوزنبان بودم پنهان نميکردم شکم چاقم را از ترس طعنه مردم و ميپوشيدم عرق گير تنگ سوراخدارم را دم ظهر و ميپراندم مگس هاي بيکارتر از خودم را از روي لکه هاي هفت رنگ ميز. شب ها فانوس برميداشتم و اطراف ايستگاه فضولي ميکردم و با چوب دنبال حيوانات بخت برگشته مي دویدم و کر کر ميخنديدم .گاهي اهرم ريل را ميکشيدم تاقطاري از ريل خارج شود و همه مسافران در جا سقط شوند. بعد از فردا شب فانوس به دست در واگن ها را باز مي كردم و با مرده ها چاق سلامتي ميکردم.
اگر سوزنبان بودم شبها از زيرزمين نمور انبار بطري شرابم را بر ميداشتم و مستانه جلوي نور فانوس نيمه برهنه ميرقصيدم و به جماعت فحش رکيک ميدادم . آخر شب به خش خش راديوي کهنه ام گوش ميدادم و حتما دنبال ميکردم که در گينه بيسائو چه خبر است!!!!!!!!
حتما به تلگراف را تل- قيراف مي گفتم و ا اپراتور پير دختر تل- قيراف خانه لاس خشکه ميزدم و از خبر هاي خاله زنکي غافل نميشدم!
اگر سوزنبان بودم نمي گذاشتم هيچ بچه اي روي ريل راه برود تا همه بدانند که راه آهن ارث پدر بزرگ من بوده!!!!!!
اگر سوزنبان بودم هفته اي يک بار به شهر ميرفتم جهت خريد و همان جنس هاي هميشگي را مي خريدم و التفاتي به نگاه عجيب فروشنده و نيشخند شاگرد گوساله اش نمي کردم.
اگر سوزنبان بودم حتما از رييس ام ميترسيدم- هر چند هيچ وقت نميديدمش- و کنجکاو نمي شدم که چرا همکاري ندارم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اگر سوزنبان بودم زندگي گس و بي هيجان ام را برايتان تعريف ميکردم...
اگر سوزنبان بودم.........................
Thursday, February 03, 2005
اولی : خدایا!دعای همه رو مستجاب کن !
دومی: خدایا! سومی رو نابود کن !
سومی : خدایا! دومی رو به جز جیگر مبتلا کن !
خدا: بیلاخ !
اولی : خدایا!دعای همه رو مستجاب کن !
دومی: خدایا! سومی رو به جز جیگر مبتلا کن!
سومی : خدایا! دومی رو نابود کن !
خدا: بیلاخ !
اولی : خدایا!دعای همه رو مستجاب کن !
خدا: اه !! اعصاب میرنی یا!! اولی؟؟!!!!!
++++ دو ماه بعد:
اولی (روی تخت بیمارستان بعد از عمل جز جیگر) : خدایا! همه مریض ها روشفا بده!!!
دومی: خدایا! سومی رو نابود کن !
سومی : خدایا! دومی رو به جز جیگر مبتلا کن !
خدا: ؟
اولی (روی تخت بیمارستان بعد از عمل جز جیگر) : خدایا! همه مریض ها روشفا بده!!!
دومی:.........
.........
دومی: خدایا! سومی رو نابود کن !
سومی : خدایا! دومی رو به جز جیگر مبتلا کن !
خدا: بیلاخ !
اولی : خدایا!دعای همه رو مستجاب کن !
دومی: خدایا! سومی رو به جز جیگر مبتلا کن!
سومی : خدایا! دومی رو نابود کن !
خدا: بیلاخ !
اولی : خدایا!دعای همه رو مستجاب کن !
خدا: اه !! اعصاب میرنی یا!! اولی؟؟!!!!!
++++ دو ماه بعد:
اولی (روی تخت بیمارستان بعد از عمل جز جیگر) : خدایا! همه مریض ها روشفا بده!!!
دومی: خدایا! سومی رو نابود کن !
سومی : خدایا! دومی رو به جز جیگر مبتلا کن !
خدا: ؟
اولی (روی تخت بیمارستان بعد از عمل جز جیگر) : خدایا! همه مریض ها روشفا بده!!!
دومی:.........
.........
Thursday, January 20, 2005
Wednesday, January 12, 2005
تنهایی رنگ پشت پلک بسته است یا شاید خطوط نادیده روی دیوار!
تنهایی ترسناک..... عذاب آور و مرگبار نیست! تنهایی فقط کمی عجیب است!
تنهایی گریه اشباح سرگردان پشت شیشه های شب ...نعره خواننده بد صدا...شعر بی وزن شاعر مست....حرف بی ربط فیلسوف خرفت است!
تنهایی دفتر خاطرات خیالات است و شمع کم سوی زنده نما!
تنهایی حسرت باران های نیامده است و عذاب باران های بی وقت!
گفته باشم اما !؟؟!!!
که من تنهایی ام را به هیچ دروغی نمی فروشم!
تنهایی ترسناک..... عذاب آور و مرگبار نیست! تنهایی فقط کمی عجیب است!
تنهایی گریه اشباح سرگردان پشت شیشه های شب ...نعره خواننده بد صدا...شعر بی وزن شاعر مست....حرف بی ربط فیلسوف خرفت است!
تنهایی دفتر خاطرات خیالات است و شمع کم سوی زنده نما!
تنهایی حسرت باران های نیامده است و عذاب باران های بی وقت!
گفته باشم اما !؟؟!!!
که من تنهایی ام را به هیچ دروغی نمی فروشم!
Subscribe to:
Posts (Atom)